در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حامد قاضی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:41:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک برش رئال از جامعه ی مدنی حال حاضر
اگر زندگی کارمندی و کارگری شهر تهران رو تجربه کرده باشین دقیقا با این اثر ارتباط میگیرین
بر خلاف کامنت ... دیدن ادامه ›› های قبلی به نظرم موسیقی ابتداو انتهای فیلم و صدای زیاد اون دقیقا فکر شده بود و تلنگری برای از خواب بیدار کردن آدم های داخل سالن از زندگی روزمره شون هستش
استفاده از موزیسین زنده بسیار عالی بود
هم میخندین هم گریه میکنین هم به فکر فرو میرین
یک خیزش علیه نظام سرمایه داری در یک جامعه کومونیستی
به شدت پیشنهاد میشه
سپهر، امیر مسعود و Reza1991s این را خواندند
حنیف مظفری و احسان مقدم این را دوست دارند
سلام جناب آقای قاضی
سپاس از تشریف فرماییتون
و ممنون از بابت نظرات خوب و دوست داشتنی که قید فرمودید.
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تاخیر بیست دقیقه ای ورود و سر و صدای بچه ی ته سالن رو فقط منولوگ های استاد تفتی می‌تونست بشوره ببره، دل و جرات همچین نقد مستقیمی و تقدیم اجرای ... دیدن ادامه ›› نمایش به عادل فردوسی پور اجرای محشر رو تکمیل کرد، متن بسیار جذاب نوشته شده بود و کامل رئال و قابل همذات پنداری بود، طراحی صحنه فوق العاده کارآمد و در خدمت نمایش، بازی های با نور در فضای سیاه و سفید در بیان پرده هایی از اجرا که باید ذهن مخاطب رو بازی میداد و ممیزی رو هم همزمان رد میکرد عالی پرداخته شده بودن، سه زن علیه یک اسطوره و واقعا گل به خودی همگی با هم، حتی اسامی بازیگرا هم فکر شده انتخاب شده بود، ممنون از شب لذت بخشی که ساختین و پیشنهاد میکنم و امیدوارم همه بیان این کار رو ببینن🙏
امیدوارم از عادل خان فردوسی پور و میثاقی دعوت کنن بیان کار رو ببینند خیلی جالب خواهد بود😅
آریتمی
اثری به معنای واقعی کلمه فاخر،فضایی سورئال در یک ذهن آریتمی و دارای فقط یک کاراکتر رئال که همان طلبکار با مادر مریض است از نویسنده، شما ... دیدن ادامه ›› قطعا در انتهای اجرا و موقع معرفی کارگردان و نوسینده آن بدلیل سن پایین به شدت حیرت زده خواهید شد چرا که انتظار می رود همچون نوشته و اجرای خوبی محصول یک تجربه بالا باشد. فردین رحمانپور در ذهن من باقی خواهند ماند که بدنبال دیدن کار جدیدی از او باشم. طراحی صحنه ساده و در عین حال بسیار کاریزماتیک و سینک شده با متن. نوارهای خطر مغزهای ما. نورپردازی و صدای اجرا به خوبی بر روی متن نشسته و اجراهای بازیگران به خوبی با هر دو هماهنگ شده بود که نشان از تمرین بسیار زیاد این گروه جوان داشت. در حالت کلی در اجراهای تئاتر وقتی شما در یک فضای روبروبا بیننده دست به بازی بصری به شکل تصویر در تصویر از طریق دیالوگ های مشترک گفتن بازیگران رو به بیننده بجای رو در رویی بازیگران استفاده می کنید مغز بیننده از رخوت کلی نمایش های ریتمیک در می آید. مجموعه ی این هنرنمایی ها و طنازی های به موقع و در کنار آن همذات پنداری کلی کسانی که زندگی های خوابگاهی- دانشجویی- خونه مجردی را تجربه کرده اند، هفتاد دقیقه ی بسیار جذاب را برای شما رقم میزند. طنز تلخ داستان پس از خروج شما از سالن مدتی ذهن شما را آشفته خواهد کرد.
تنها نکته انتقادی که به نوشته متن شاید وارد باشد ناتوانی در ایجاد صحیح جمع دختران و خانه ی مجردی دخترها باشد که به الطبع چنان که نویسنده و کارگردان این فضا را به صورت دست اول تجربه نکرده است نوشتن از آن سخت خواهد بود. به نظر اگر در تصحیح نوشتار متن محیط خانه ی دختران با کمک یک خانوم اصلاحاتی انجام شود کار بسیار قوی تر خواهد شد.
در کل بسیار خرسندم از دیدن کار بسیار زیبای این مجموعه جوان.
فردین رحمانپور (fardinrahmanpour)
ممنون از محبت شما ♥️??
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
فردین رحمانپور
ممنون از محبت شما ♥️??
ممنون از شما بخاطر کار جذابتون ??
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ژپتو نمایشی از جنس فلسفه
تئاتری که به حجم سنگینی ابعاد مخلف زندگی شما را به چالش می کشد و پس از بیرون آمدن از سالن نمایش متعهد می شوی که حتما ... دیدن ادامه ›› یکبار دیگر ببینی اش. درآوردن همچو کاری بنا به مقتضیات اجتماع ایران بسیار چالش برانگیز بود که متن و بازیگران به خوبی از پس آن برآمده بودند.
هنوز هم گیج حجم بالای اطلاعات در زمان کوتاه و فشرده هستم.
نمایشی پر از نماد و سمبل، به شدت زیبا و در این ایام ارزش دیدن دارد.
طراحی صحنه به جا و پرداخته شده به همراه موسیقی و صدای خوب در کنار نورپردازی کارآمد و داشتن بازیگران توانا برای هر بیننده ای یک ساعت دیدنی را خلق می کند.
به شدت پیشنهاد میکنم دیدن این یک ساعت رو.
چفت از جنس داستان روزمره ای که هر روزه همه ی ما با رانندگان تاکسی های داخل شهر به صورت دیالوگ وار داریم.
اولین چیز که به صورت چشم نوازی شما ... دیدن ادامه ›› را درگیر میکند طراحی دکور زیبا و به جا و در حین نمایش توانایی سریع گریم بازیگران است.
موضوع طنز تلخی است که هر روزه در جامعه با آن درگیر هستید، مسئله ای به نام آقازادگی، مونولوگ های تک تک بازیگران با تماشاچی ها از بهترین قسمت های اجرا بودند.
برش هایی از هر قشر انسان های همین جامعه که قابل درک و همذات پنداری هستند. در کنار تاخیر همیشگی نوفل لوشاتو در ورود دادن و متاسفانه سر و صدای دائمی داخل اتاق فرمان محل اجرا که واقعا ردیف های انتهایی سالن رو به ستوه آورده بود دیدن این کار ارزشش رو داره.
این ها همه مسافرند، چفت منم….
ایستادن به وقت رفتن
هنر یعنی همین، یعنی جا دادن این حجم از تفکر و داستان آمده از آن در یک میزانسن کوچک و جمع و جور ولی به اندازه کافی و دمیدن ... دیدن ادامه ›› یک روح مشترک در دو بازیگر که موجبات همذات پنداری هر بیننده ای را فراهم آورد.
ایستادن به وقت مردن یکی از آن نمایش هایی است که در این برهه ی تئاتر کم پیدا میشود، از آن ها که پس از خروج از سالن نه تنها حسرت از رفت زمانت را نمیخوری بلکه سوال های بسیاری را در تو بیدار میکند، سوال هایی که شاید سال ها از آن ها روی میگرداندی.
سالن های مهرگان را همیشه دوست داشته ام، خودمانی است، و این بار بسیار خودمانی تر بود، هرچند که ورود وسط نمایش تعدادی از تماشاچی ها ضربه ی بزرگی به این حس بود اما مراسم تولد آخر آن که برای کارگردان برگزار شد ترغیب کننده ی آن بود دوباره باید رفت و در فضایی آرام تر و‌ پر تمرکز تر بازی های جذاب را در قالب یک متن عالی دید.
چرخه ی تناسخ و تکرار درگیری دو وجه وجودی هر انسان متعقل، بعد ادراکی و احساسی و بعد عقلانی و‌ منطقی، در کنار وجود »در« که مقدس است و نماد تمامی خطوط قرمز عرفی و شرعی تحمیلی به ذهن فضای بسیار جذابی را برای هر بیننده ای به ارمغان می آورد.
در انتهای این نمایش حتما با این سوال مواجه خواهید شد که من باید کدامین درهای ذهنی خودم را لمس کنم؟!
ممنونم جناب قاضی از تشریف فرماییتون و عذر خواهم بابت ورود نابهنگام چند تماشاگر.
۲۹ آذر ۱۴۰۰
غلامرضا عربی
ممنونم جناب قاضی از تشریف فرماییتون و عذر خواهم بابت ورود نابهنگام چند تماشاگر.
واژه استاد نه تنها بخاطر کار زیباتون بلکه بخاطر برخورد زیبنده ی شما با دوستانی که اون شب مهمون اجراتون بودن واقعا برازنده ی شماست جناب عربی عزیزی به دنبال کارهای جدیدتون هستیم به زودی باز هم لذت رو مهمون ما بکنین?
۲۹ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای من این نمایش ترکیبی از فیلم پنجره با بازی جانی دپ و هویت به کارگردانی جیمز منگولد بود. زمان خوبی رو خواهید داشت. نمایش طنزهای خوبی در جاهای خوبی داره و در کنار این طنازی تلاش به اغنای تماشاگر خاص رو هم داره. در بسیاری از نقاط شاید موفق هم میشه ولی در بسیاری از نقاط نه. به شخصه برای من در کل زیبایی کار به این بود که در یک فضای سورئال بسیاری از فانتزی های واقعی مخاطب به چالش میکشید. کاراکتر "تت" واقعا وسوه کننده است برای دیدن دومین بار نمایش. شروع به موقع و رعایت فاصل اجتماعی داخل سالن بسیار تحسین برانگیز بود. در کل ارزش دیدن رو داره و پیشنهاد میکنم ببینین.
مگر چند وقت یکبار نمایشی اجرا میشه که به تو تلنگری بزنه که تمام کاراکترهای فانتزی داخل مغزت رو به حرف بیاره.
ته ماجرا با خودتون بیاندیشید ما چند نفر رو به قتل رسوندیم؟
ما بال داریم؟ یا بال در خواهیم آورد؟
بعد از یک ساعت ونیم اجرا شاید همه با خودشون فکر کنن مم هم نویسنده ام....
اسموکینگ روم
27.6.99
سالن استاد سمندریان
نمایش هایی که قبل از ورود بیننده، بازیگران روی سن هستند جذابیت خاصی دارد، در این تئاتر خاص شما در ... دیدن ادامه ›› لحظه ی ورود حسی شبیه داخل شدن به یک فضای آخرالزمانی زامبی وار را دارید، از همان ابتدا مانیتور بالای سن توجه شما را به خود جلب می کند، مثلا با جمله ی "از ریختن خوراکی داخل قفس خودداری کنید." شعارهای اینچنینی که روی سر بازیگرانی که زامبی وار در قفسی مقابل شما تلو تلو می خورند همهمه ی اوایل سالن های نمایش را خفه تر می کند.
اسموکینگ روم به نویسندگی "مهدی زندیه" و کارگردانی "سعید زارعی" مجموعی از گفتارشناسی، کارکرد زبان در جامعه ای امروزی، تناقضات انسانی را به محوریت قدرت مولتی مدیای امروزی در راستای به چالش کشیدن قدرت انتخاب یا اجبار انسان ها به نمایش می کشد.
ابر رایانه ای که کنترل همه ی صحنه را به دست میگیرد بی شباهت به ابر رایانه ی "اودیسه ی فضایی 2001" کوبریک نیست، هرچند به چالش کشیده شدن توانایی انسان در تغییر سرنوشتش در حیطه ی اجبار و اختیار بارها به عرصه ی نمایش در آمده است اما دیدن آن از زاویه ای که کنایه ای به جامعه ی امروزی مجازی مان دارد دیدنی است.
ایده ای بسیار زیبا و نگاهی بسیار نو که متاسفانه در ابتدای نمایش با تعدد اپیزودهای اجرا شده با زبان های بیگانه بیننده را خسته و زده می کند. به نظر می رسد توقف های نمایش باید در لحظه ی معرفی کاراکترها اتفاق می افتاد و اپیزودهای پرداختن به کاراکترهای وارد شونده به "اسموکینگ روم" کوتاه تر و سریع تر پیش می رفت تا به انتهای مسیر و اصلی ترین خط داستان که درگیری قهرمان با کاراکترها و پسر 15 ساله ی خداگونه می رسید.
در انتهای داستان اسموکینگ روم ذهن شما ناخودآگاه به "کنترل روم بودن" فضای سمی حاکم بالاخره خو میگیرد و متوجه می شوید که قبل از شروع نمایش خود شما هم با مانیتور روبرو در سطحی مورد بازی ذهنی قرار گرفته اید.
در انتها جایی که با ارزش بودن سرنوشت انسانی تا حد شرط سر پاستیل خرسی پایین می آید یادآور دیالوگ فیلم "کنستانیتین" که گفته می شود: خدا یک بچه است با مزرعه ی مورچه...
در انتها به نظر می رسد ایده ی ناب این نمایش با کاهش اپیزودهای اول و افزایش زمان و دقت اپیزودهای آخر بسیار پرورده تر و خش نما تر خواهد شد.
ممنون از نظرت
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
Saeed Zarei
ممنون از نظرت
ممنون از شما بخاطر کار زیباتون و بازی عالی خودتون و بازیگرانتون
۳۰ شهریور ۱۳۹۹
زمرد^_^
نظرتان بسیار خوب بود ،به شخصه به سعید زارعی بعنوان یکی از امیدهای نمایش نگاه میکنم
ممنون از خود شما
منم پابرهنه ی عرصه ی تئاتر رو دوست داشتم امیدوارم به زودی کارهای بهتر و بیشتری ببینیم ازشون
۳۰ شهریور ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فصل گربه آبی است
شنبه 22 شهریور 99
ساعت 19
مهرگان را همیشه دوست داشته ام، شاید بخاطر اولین تجربه ای که در این تماشاخانه داشته ام و یا شاید ... دیدن ادامه ›› بخاطر فضای بی نهایت صمیمی اش، وقتی درگیری که آیا نمایش "فصل گربه آبی است" را صرفا بخاطر اسم کارگردانش انتخاب کرده ای یا نه، یکی از کیسه زباله های بزرگ وسط سن نمایش تکانی تکانی می خورد و همراه موسیقی با پس زمینه ی قدم زدن نامحسوس عابری در خیابان شلوغ با رفت و آمد ماشین ها رشته ی آن افکار را پاره می کند.
حتی با توجه به تاخیر 20 دقیقه ای در آغاز کار و گوشی پدران و مادرانی که برای عکاسی و فیلمبرداری از کارهای بچه هایشان، در انتها متوجه میشوی در روز سینما انتخابی بهتر از "فصل گربه آبی است" وجود نداشت.
نمایش اپیزودیکی با یک خط ثابت داستانی دو گربه با بیش از 25 بازیگر شما را به یک صحنه ی رئال یک ساعت و بیست دقیقه ای از همه ی احوالات جامعه ات می برد.
نوشته ی"وحید فقیهی" با کارگردانی "شبنم قلی خانی" یکی از آن نمایش های است که محدود در قاب سالن های اینچنینی شاهدش خواهید بود، رنج سنی بازیگران را از خردسال تا چهل و اندی سال شامل می شود، هرچند که نبود نظم کافی در سالن، مشکلات طراحی لباس، نورپردازی، صدا و تعدد پرده های نمایش تمرکز بیننده را بهم میریزد اما ارزش دیدن را دارد.
نمایشی چهار اپیزودی که از حقوق حیوانات تا مشکلات اقتصادی، خانوادگی و بچگی های گم گشته را در انتها به پرده ی سینماها و مشکلات هنر سینما میچسباند.
از دختر لر تا قیصر و آدم برفی برایتان قصه های ناگفته ی پشت پرده های سینما را به شیواترین زبان بیان میکنند و قطعا در دیدن استعدادهای نوجوان همین حوالی خودتان چشمانتان پر از اشک می شود.
ریسمان روانشناسانه ی اتصال اپیزودها در قالب گربه ی سیاه و سفید داستان نیروی پیش برنده ی بیننده خواهد بود.
انگار شاید قیصرها، درناها، دختر لرها و ... از داخل همان صندوقچه ی زیرزمین حسینقلی خان بیرون آمده اند و علارغم تمام سنگ های پیش پای چارلی چاپلین ها همچنان به بیرون آمدن ادامه خواهند داد.
مهرگان تا اواخر شهریور میزیان شما خواهد بود اگر آماده اید بازی بیش از 25 بازیگر جوان را نظاره گر باشید.
Mojgan Hoseny این را خواند
مهدی علی‌نژاد و حسین حیدری پور این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اودیسه 2020
تئاتر شهر
سالن چهارسو
انتظار پشت درب های بسته ی سالن چهارسوی تئاتر شهر و ترکیبش با اسم نمایش شما را به تجربه ی انتظار سالیان دور ... دیدن ادامه ›› برای اکران کار کوبریک میبرد، "اودیسه ی فضایی 2001"
طراحی صحنه ی یک دست سیاه با نورپردازی اولیه بر روی دونقطه ی با کچ سفید خط خطی شده در آن زمینه ی مشکی و موسیقی وهم آور، ذهن هر بیننده ای را آماده ی کشیده شدن به گردابه ای از یک اجرای دیوانه وار و کنجکاوانه آماده می کند. یک نمایش در هم تنیده، همانند خطوط دایره ای ترسیم شده با کچ روی درب سمت راست سن.
مونولوگ اودیسیوس مشکی که بی شباهت ترین اودیسه ی ذهن شماست آغاز کننده ی اجراست. در تشریح اعتقاد راسخ و نیروی پیش برنده ی آن.
و سپس ادامه ی داستان پر فراز و نشیب که به مثابه طوفان انتهای پرده ی اول نمایش است، کامل شما را محو تماشا می کند.
بازی بی نقص اودیسه ی سفید داستان بی شک بیش از هرچیزی در ذهن بیننده خواهد ماند.
نمایش اودیسه ی 2020 به نویسندگی امین طباطبایی و کارگردانی آرش دادگر بی شک یکی از بهترین اقتباس های نوین کار هومر خواهد بود.
چنان که هر بیننده ای را مجبور به همذات پنداری می کند و به نحوی، بدون هیچ اغراق یا اضافه گویی، اودیسه ی ذهن شما - یا بهتر است بگویم اودیسه ی ذهن بشری در تمام قرون گذشته - را بیدار میکند.
پرداختن به تمامی چالش های ذهن انسان امروزی از طریق یک داستان اسطوره ای، یکی از قوی ترین نقاط نوشته می باشد.
اودیسه 2020 ذهن بیننده را با استفاده از قابلیت جذابیت بالای تک تک صحنه هایش وادار به تکاپوی یافتن نخ تسبیح داستانی نمایش می کند و پله به پله دانه های اجرای خود را بر روان بیننده استوار، بی شک بیننده ی یک اجرای روانکاونه از عمر گذشته ی بشری خواهید بود. مونولوگ های اولیس با زو (زئوس) یکی از زیباترین قسمت های اجرا برایتان خواهد بود.
در انتهای کار هنگامی که در حال خارج شدن از سالن هستید خطوط دایره وار ذهنیتان به مانند همان خطوط دایره وار گچی که اودیسه با دست به هم می ریزد، به هم ریخته خواهد بود و در تفکر اینکه کدام فرمول ناجی زندگی شما و گششاینده ی درب زندان فکر و روان شما خواهد بود.
اودیسه ی 2020 بی شک از آن نمایش هایی است که بیننده دوست دارد بارها ببیند و در عین حال میترسد که زیبایی وافرش به همین یکبار محو شدن بوده است.
آقامیلاد طیبی، امیر مسعود و fariba akbari این را خواندند
جعفر میراحمدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اسطرلاب
تالار مولوی، سالن کوچک
وسیله ی اندازه گیری خورشید، و به معنی واقعی کلمه کوچکترین سالن تالار مولوی لایق چنین نوشته ی رئالی نیست، حتی ... دیدن ادامه ›› بازی های در نطفه خفه شده باز چیزی از متن خاص این نمایش نمی کاهد، بی شک درآمده ترین بازی از آن تیناست، کودکی کودن که نماینده ی تمامی انسان های خراش برنداشته از طبیعت اجتماع انسانی است، نماینده ای که مانند همه ی انسان ها از بدو تولد به اجبار تحت حمایت پوشالی متوهمان قدرت به مانند میثم قرار میگیرند ولی در اصل به شدیدترین وجه ضربات انسان های نمایشین ژاله مانند را متحمل می شوند و صورت واقعی کودنانه ی انسان های پوچالی فاطمه مانند را نمایان میکنند و در نهایت قربانی انسان های خودمحور خودخواه مهدی مانند می شوند.
چه زیبا میتوان نقش خدای داستان را به عمویی که هیچ وقت دیده نمیشود ولی همه چیز به او وابسته است تقدیم کرد.
همذات پنداری با این نمایش جمع و جور در وضع اقتصادی حاکم بر جامعه ی ایران راحت برقرار می شود.
افسوس که رهایی از قفس بازی بازیگران آن اندکی جان کلام را به حاشیه می راند، اما میزانسن ساده و شوخی های تا جایی خوب از آب درآمده از نمایش اسطرلاب به نویسندگی و کارگردانی صدرا صباحی به شما یک ساعت لذت بخش را تقدیم میکند.
دم در نگارخانه منتظر شروع سانس دانشجویی اش هستی، ته کوچه ای باریک و دنج بغل گوش تئاتر شهر، در فکر اینکه 90 درصد کسانی که همین گوشه کنار منتظرند ... دیدن ادامه ›› بهشان نمیخورد دانشجو باشند، پس کمی که خیالت راحت می شود ازینکه در خلاف کوچکی که در آمدنت به سانس دانشجویی کرده ای تنها نیستی، ناگهان پسری پوارو وار با عینک دودی در هوای گرگ و میش عصر با روپوش سفید و چارتی شبیه چارت های بیماریستانی که توسط دخترکی با رفتار عروسک کوکی وارانه دنبال می شود، جلویت پیدایشان می شود، بی هیچ حرف سخنی مانند روانپزشکی به ورنداز تو و نوشتن نسخه می پردازد، میان همین آشفتگی تو اعلام میکنند که "تماشاگرانی که برای دیدن موسیقی مجلسی تشریف آورده اند به سالن شماره ی یک مراجعه بفرمایند"، سرانجام ورود دادند. داخل که می شوی صحنه تجسم یک کیاس واقعی را دارد، هرج و مرجی که بعدها میفهمی از قبل از شروع نمایش با ورود آن دو بازیگر نمایش به جمعیت داخل کوچه بنیانش گذاشته شده است، صندلی های سفید در دست دخترانی زیبا و سرگشتگی ممتد آنها بر روی صحنه تا زمانی که همه سرجاهایشان مینشینند، ادامه پیدا میکند و نوید اجرایی هیجان انگیز را میدهد، صدای سوتی خارج از صحنه که می آید قشنگ چیزی که روی صحنه اتفاق می افتد تو را یاد "اودیسه ی فضایی 2001" کوبریک می اندازد، 8 دخترک شروع میکنن به خاراندن سر و ضربه های ریتمیک پا به زمین و روی صندلی هایشان مغموم و تسخیر شده و از صحنه خارج می شوند.
صدای موسیقی در سالن میپیچد و تو درگیر اینی که باخ یا موتزارت است که زنی با لباس سفید زیبا و خنده ای نسبتا شیطانی با رقص وارد می شود که بعدها میفهمی همسر یا معشوقه ی بتهون بوده. پس از او شخصیت شکارچی (جهانگرد) و منشی و بازیگر، املیا ایرهارت به ترتیب وارد صحنه می شوند. ژان دارک که می آید تم مذهب نیز ورود می کند و در نهایت با ورود سوزان بیانتونی جمع ما تکمیل.
"موسیقی مجلسی" نمایش زیبایی نوشته ی آرتور کوپیت که با ترجمه ی زیبای عاطفه ی پاکبازنیا همین بیخ گوش ما روی صحنه رفته است بی شک یکی از زیباترین بیان های وضع حاضر اجتماع زنان ماست.
هشت کاراکتری که در عین دیوانگی مالیخولیایی وار هفت تایی شان هرکدام بیانگر نوعی از زنان اجتماع هستند که به اسم زنان موفق گذشته نام گذاری شده اند.
نمایش برای من ابتدا به گونه ای پیش می رفت که بیانگر یک زن (اگر در نهایت تمام جامعه ی زنان را یک پیکر واحد بنامیم، به نظر می رسد قشنگ منظور نویسنده همین بوده است که این برداشت بر بیننده واقع گردد) با 8 جنبه ی شخصیتی جداگانه و درگیر را تداعی می کرد.تا جایی که شخصیت دکتر داخل کوچه به همراه نهمین شخصیت زن داستان وارد صحنه می شود. بی شک آن مرد در عین بی رحمی و شقاوت کامل نویسنده و به بی رحم ترین نحو ممکن نماینده ی تمام پیکر مردانه ی جامعه ی ما خواهد بود. مردی خوش زبان، بازی دهنده، کنترل گر، ترسناک، حاکم بر زنان صحنه، کسی که از نتیجه ی نمایشی که در آن اسالم کاخ گونه اش بر طبق میل او دارد پیش میرود نهایت لذت را میبرد. همراه او کسی نیست جز زنی که بیانگر قسمت جدا افتاده از پیکر زنانگی جامعه در قواره ی یک عروسک کوکی به دنبال مرد روان است و در رسیدن مرد به تمامیت آنچه میخواهد دست راست اوست. یک خائن به آرمان فمینیستی. یک مرتود به تمام معنا از طرف تمام زنان داستان. ولی سرخوش و آرام. تنها کاراکتر بی دیالوگ داستان.
بهرحال از دید نویسنده انگار تنها راه رهایی از بند جامعه ی مردانه ی "بالایی ها" همینگونه بودن زنان است. نشان بارز این موضوع جایی است که وقتی مرد هر هشت کاراکتر را به نرمی مجبور میکند به صفحه ی نمایش روبریشان که تفکرات آن ها را دیکته می کند خیره شوند، برمیگردد و با خنده ای ملیح به عروسکش می گوید "تو که نه"! چرا که مطمئن است او قابلیت بارگزاری فکری را ندارد.
دیدن این نمایش خالی از لطف نیست.

حامد قاضی
27 مهر 98
با سلام
سپاس از وقتی که گذاشتین و نظرات جذابتون
۲۶ مهر ۱۳۹۸
مهدی علی‌نژاد (mehdialinezhad)
سلان و سپاس که با دقت نمایش رو دیدید و ممنونم از اینکه به زیبایی تحلیل کردید
۲۶ مهر ۱۳۹۸
سلام ممنون از لطفتون
۰۳ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید