اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هِی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هِی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
پیوسته آرزو کنمت ، بلکه آرزو
از شرم ناتوانیِ خود جان به سَر شود
دستت مبارک است که چک میزند به گوش
دستت مبارک است که می آورد به هوش
عیسای دست های مبارک ، بزن مرا
تا مُرده ای به زنده شدن مفتخر شود
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هِی
... دیدن ادامه ››
جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هِی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
.
.
.
برای دختری با شال سبز
از: چاوشی جان