درود فراوان بر غلام رضا جعفری، کارگردان و هنرمند خوب افغان که در ایران ما زیسته و فیلم ساخته
"بی سرزمین تر از باد" مستند 24 دقیقه
... دیدن ادامه ››
ای بسیار زیبایی است که هوشمندانه و هنرمندانه ساخته شده است: زمان بندی فیلم مناسب با ایده کارگردان است. مقایسه زندگی فرزند جدافتاده از خانواده در اروپا با زندگی خانواده مهاجر در ایران و تلاش پدر برای رسیدن به فرزند، و نه تلاش فرزند برای رسیدن به پدر، به واسطه ی فیلم نامه خوب، کارگردانی حرفه ای و تدوین خوب تر و حرفه ای تر، به زیبایی تصویر شده است.
گفتگو و مشاجره ی پدر و مادر در بحث از دست دادن فرزند، درخشان ترین سکانس فیلم است؛ جایی که دیالکتیک زنده فیلم جاری است: مادر پدر را شماتت می کند و گناهکار می بیند. دغدغه ی نخست مادر، زندگی مرفه و موفق پسر در اروپا نیست، بلکه روزشمار غم بار ندیدن و در آغوش نکشیدن فرزند و "شب به خیر" نشنیدن از اوست؛ آن چه که هر انسانی با پوست و گوشت خود احساس می کند و از این منظر با مادر هم دلی دارد.
با تصویرگری محل کار پدر و وضعیت زندگی خانواده، دغدغه اصلی پدر، نه بازگرداندن فرزند به خانواده، بلکه گریز از ایران و زندگی با فرزند در بهشت اروپاست. صادقانه باید اعتراف کرد غصه دل پدر، دوری از فرزند نیست، که ناکامی خودش از رسیدن به جایگاهی است که فرزند در آن زیست می کند. دقیقا با همین منطق، پدر با مراجعه به سفارت و یونیسف، فیلم را پیش می برد.
ما ایرانیان عموما افغان ها را به ناسپاسی متهم می کنیم، در حالی که اگر حقوق اولیه ی آنها را در آموزش، اشتغال و مالکیت به رسمیت می شناختیم، شاید آنان با دلخوشی بیشتری به رشد و تعالی خود و آبادانی ایران می پرداختند. وقتی آنها را قانونا و عرفا، سربار، مزاحم و شایسته ی کارهای پست می بینیم و می دانیم، ایران برایشان گریزگاهی می گردد موقتی برای فرار از بدبختی، بیکاری و نا امنی وطن و اگر وسعشان برسد و بخت یارشان باشد، پلی و پله ای برای رفتن به کشوری دیگر که حداقل حقوق شهروندی شان را حرمت گذارند.