آنگاه که تنهایی مرا حامله می کرد
نه ماه باران نمی بارید
و دختر همسایه
از پشت پنجره
جای باران
عرق شرمساریم را عشقبازی می کرد
آنگاه که تنها بودم
هر روز تقویمها قرمز بود
آنگاه که تنها بودم
شمع در شعر قبلی ام تمام شده بود
و فانوسها، از مد افتاده
وقتی که تنها بودم
فارغ از
باران شدم !
از: خود