نمایش آگوست در اوسیج کانتری به کارگردانی استاد میکائیل شهرستانی در باره ی مناسبت جمع شدن اعضای خانواده به دور هم، خودکشی پدر قدرتمند خانواده است. مادر خانواده به قرص های آرام بخش و گاهی مشروب معتاد شده است و مدام سیگار می کشد . سه دختر او برای مراسم خاکسپاری پدر به خانه می آیند. بزرگترین آنها باربارا به همراه همسر دور و غریبه اش بیل و مشایعت دختر 14 ساله اش جین از راه می رسد. دختر دوم ایوی متوجه می شود رابطه ی عاشقانه ی مخفیانه اش با پسرعموی بزرگش لیتل چارلی نزدیک به فاش شدن است. دختر سوم نامزد اش را به همراه می آورد. علاوه بر اینها، خواهر وایولت، و همسرش چارلی نیز حاضرند. از هنگام میهمانی شام روز خاکسپاری، این آدم ها چندین روز را به دریدن یکدیگر می گذرانند و وایولت هم در این “جنگ” سیاست تخریب تمام سنگرهای بر جا مانده را در پیش می گیرد. در این میان تنها دختر سرخ پوست که در اتاقی در خانه زندگی می کند نقش حمایت از مادر خانواده که از بیماری سرطان رنج می برد حمایت می کند گویا تنها کار مفید پدر آوردن فرشته ایست چون او برای نگبانی از خانواده اش بعد از خودکشی.. موسیقی و آوایی که دختر سرخ پوست در اتاقش می زنو و آوایی که میخواند حاکی از حضور روحی نگبان و نیایش برای آرامش خانواده است. مادر خانواده با اینکه می دانست سالها خواهرش به او خیانت کرده و فرزندی از همسرش دارد هیچ حرفی به میان نمی آورد تا دختر او راز مگو را فاش می کند تا از ازداج خواهر و برادری جلوگیری کند و دختر و خواهر مادر داستان متوجه میشوند او سالیان سال چه درد های نگفته ای را به دوش می کشیده.