عبور:ی که عابرش را بلعید
در جایی و برای اجرایی که همه ی خاکِ تیوال-خوردگان(تیوالیستهای پیشکسوت) و تماشاگران حرفه ای نظرداده اند که بعضا" مجادلات خارج از نقدی هم در پی داشته، نوشتنِ نظر کار سختیست اما باکسب اجازه از این دوستان و البته کارگردان وبازیگران چندخطی مینویسم
پس ازمدتها خانه نشینی کرونایی رفته بودم دوستان کمدی رو ببینم که متوجه شدم اجرای بعدی امتیاز بالای 4(این امتیازی بود که در ان شب بر اجرا درتیوال بر پای اجرانشسته بود) داره و اثری ازیک نویسنده ی امریکای لاتینه وسوسه شدم اجرا رو ببینم اما رزرو اتلاین بلیط به پایان رسیده بود وبلیط فروشی حضوری هم در کار نبود اما با تمهید درست مسئول سالن (ایشان را نشناختم به نظر مدیر اجرا یا مسئول سالن بودند) ولطف کارگردان تونستم به دیدن اجرا بنشینم که همینجا ازهردوی ایشان تشکر میکنم
در مورد اجرا و اثر بنظرم نقاط قوت وضعف کار یکسان بودند موضوع اثربسیار قابل اعتنا و یکی از معضلات جوامعی مثل جوامع ما هم هست یعنی مهاجرت، یکی از مهمترین دغدغه هایی که اکثر ما در زنگی حداقل یکبار بصورت جدی به انجام دادنش فکر کردیم پس با سوژه ی اجتماعی جذابی روبرو هستیم ولی آیا نوع روایت و پردازش اثر و غنای کار نیازهای منِ مخاطب رو برآورده میکنه یا نه جای بحث داره بنظرم کار اون عمق و ظرافت یا تازگی یا حتا پیچیدگی رو نداره که بتونه منو به وجد بیاره و سرشار از کلیشه های آشنا و حرفهای کهنه و کمی شعارزده گی با بیانی بیشتر سینماییه تا تاتری و اون حال و هوای مثلا" تاتر "پرواز عمود کبوتر دریایی..." رو چه از نظر فرم و چه نوع بیان و اون جسارت رو نداره که ذهن آدمو درگیرکنه یا به سمت هستی شناسی جدیدی دراین باره بکشونه از نظر
... دیدن ادامه ››
بیان اجتماعی هم واقعن چیزی به من مخاطب اضافه نکرد ولی شاکله ی روایی اثر از ابتدا که از زبان قربانیان شروع میشه و نوع وروردش به داستان و تعریف فاجعه ی اسفناک بسیار به کلیت متن و هدف نویسنده میخوره
بازیها عموما کم رمق هستند و بجز شخصیت باورپذیر حشره بقیه اجرایی باورپذیرارایه نمیدن و تا اخر کاملا متوجه هستی که داری بازی میبینی و نه زندگی کاراکتر بر روی صحنه بنده واقعا نفهمیدم نقش بسیار بدِ خانوم ِکه نقش همسرِمهاجرِشاعرپیشه رو داره، چیه ؟
دکور و لباس و کمی نورپردازی بنظرم خوب و در جهت هدف روایت بود بخصوص ریل دوار
کارگردانی قابل قبوله کارگردان به فهم خوبی از اثر رسیده که اینگونه دکور رو انتخاب کرده شروع و پایان بندی مناسبی داره تموم ماجرا حتا روستا و قبرستان حول ریل اهن دوار شکل میگیره و خفقان داخل واگن و ضرب وشتمی که بصورت حرکات اسلوموشن به نمایش میگذاره و بدرستی و با کنایه ی بسیار معناداری هرسه نقش قاچاقچیِ انسان و شحنه و متولی دین رو یکنفر اجرا میکنه و گذاشتن صلیب بر بالای سر دکور تقدم وتاخر درست صحنه ها وتیپ سازی و بازیگردانی صحیح(منظور کنش و فضای کنش بین بازیگرانه اما چرا کارگردان در بازی گرفتن پرحرارت تر از بازیگران خوب عمل نکرده جای تعجبه) همه از کارگردانی قابل قبول حکایت داره
موسیقیها کمی حس برانگیز بودن که واقعن اینهمه موسیقی احساسی برای اجرا نیاز نبود شاید اگه فضا کمی سردتر با موسیقی کمتر بود بیشتر به دل مینشست
متن در کل داره مقطعی از مهاجرت رو روایت میکنه که که فقط شامل یک وجهه از خطرات مهاجرت غیرقانونیه تا بتونه با کشتن فجیع این مهاجران در راه سفر به یک بیان درماتیکِ بیشتر سینمایی برسه جاییکه حتا حس غم یا ترحم تماشاگر به مرگ این مسافران برانگیخته نمیشه و تلاش دست وپا شکسته زنان روستا یا واقعه ی کاملن تصادفی خرابی ترن یا اعترافات مادربزرگ حشره در درگیر کردن ذهن و روح تماشاگر به جایی نمیرسه، نطق کشیش در صحنه ی پایانی اگرچه جذاب به نظرمیرسه و کمی اشارات سیاسی به امروز جامعه ی ما داره اما همخوانی چندانی با کلیت داستان بخصوص مرگ تراژیک مهاجران نداره شاید اجرا یا اثر نتونسته تکلیفشو با اینکه کمدی باشه یا تراژدی یا کدوم بن مایه در حاشیه ی دیگری قرار بگیره روشن نمیکنه
در کل از دیدن اجرا ناراضی نبودم به تمامی عوامل خسه نباشید میگم