چشمها چه را میبینند داستان یک نویسنده و کارگردان تئاتر است که با آشفتگی به واکاوی خود مشغول است و چیستی و سمتوسوی همهچیز زندگیاش را زیر سؤال میبرد.
نمایش در روایت و گفتمان از جایگاه فلسفه در عصر حاضر و نسبت آن با تفکر و اندیشیدن در این جهان توسعهیافته وام گرفته است و جویای نوعی زیباییشناسی در فلسفهی هنر و اندیشهی هنرمند است.
مؤلف اثر با بازخوانی ویژه و نوآورانه آرا و متون فلسفی، هنری، ادبی و حتی مذهبی و با بهرهگیری از نوعی تحلیل عمیق و بنیادین، به بازخوانی اندیشههای فلسفی و زبانی گذشته پرداخته و هنرمند معاصر را در یک رویداد ناانسانی به چالش میکشد. هنرمندی که در چارچوب سیال اندیشهی خود به واکاوی و انتقاد از خود میپردازد و حقیقتِ روایت را علیه قانون و قاعده؛ و اخلاق را علیه تمامیتخواهی یک هنرمند معاصر علم میکند.
به عبارت سادهتر چشمها چه را میبینند در عرصهی هنر اقامهی دعوا میکند و مخاطب را در مورد آنچه میبیند و آنچه نمیخواهد ببیند به چالش میکشد.
خوشحالم بعد از مدتها به تماشای تئاتری نشستم که با پایانش در اندیشه و تفکر مخاطب آغاز میشود.