خاک سفید نمایش آبرومندی است، اما... در نگاه اول همه چیز سر جای خودش است. همه عناصر بازی ها، صحنه، گریم در خدمت اثر است و در کنار هم پیوند درستی دارند. اما همه چیز در کنار محاسن تلاش می کنند فقر و بزه یک منطقه را بیان کند. تلاشی شبیه ابد و یک روز به دور از بن اندیشه مستحکم. به عبارتی فقر و بزه و قتل و غیره و غیره هر روز در کلانشهر مثل تهران جاری است. بازنمایی صرف آن بدون اندیشه در بهترین حالت ابد و یک روزی در تاتر است. همین. اگر سعادت لرزان علیرضا نادری موفق است، علت مشخص شدن اندیشه نویسنده است. مفتون گریم های بره کاران و بازنمایی تیپ های منطقه ای مثل یاخخچی آباد و خاک سفید باید به قصدی صورت بگیرد، آنوقت است که به نظر من تاتر دارد درست عمل می کند. در خاک سفید همه چیز زور می زند که بگویید مرا ببینید، لباس، بازی، لحن. اما این دیده شدن باید تیری به قلب مخاطب بزند که فراموش نشدنی باشد. جزئیات صحنه به سیاق قصه ظهر جمعه مساوات جذاب است، اما زیبایی شناسی مساوات را ندارد.
در شبی که بنده اثر را دیدم متاسفانه مهدی صباغی شش دانگی روی صحنه ندیدم، شاید به دلیل اینکه تازه به گروه اضافه شده،
به هر حال خسته نباشید.