یک کمدی شیرین با برگردان ایرانی شده . با فرم نقالی و تنبک ایرانی . لباس رزم و صورتک چینی . نمایشی که تک تک دیالوگها برای شخص بازیگر شده و بازی بازیگر به زیبایی به تماشاچی انتقال می یابد ، ارتباطی که در تئاتر بی چیز گروتفسکی مطرح است بین تماشاچی و بازیگر برقرار میشود و این مهم با بدن ، بیان و حرکات حساب شده بازیگر همراه است . چیزی که مرا مجذوب نمایش کرد ، تصاویر ذهنی ای است که بازیگر برای تماشاچی میسازد ، ارتباطی است که بین تماشاچی و بازیگر برقرار میشود و تئاتر سوم یوجینیو باربا را تدائی میکند . بی گمان به قول پیتر بروک هیچ یک از اجراها نباید شبیه هم باشد . اجراهای افسانه ببر هم از این قاعده مستثنی نیست ، ولی اتفاقی که در سالن چهارسو در تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۰ رخ داد بسیار شگفت زده ام کرد . ما تماشاگران به همراه تنها بازیگر نمایش در جنگل بودیم درون غار کنار ببر ماده و توله اش با آنها حرف زدیم خندیدیم و داستان داریو فو را دنبال کردیم . ببر شدیم و غرش کردیم و از فرمان حاکمان سرپیچی کردیم و ببر درونمان را زنده نگه داشتیم .
افسانه ببر به معنی واقعی کلمه یک تئاتر است . تئاتری که با تماشاچیانش شکل میگیرد و کامل میشود . هر شب مخاطبان متفاوتی دارد و هر اجرا حال و هوای متفاوتی ایجاد میکند . افسانه ببر با روایت کودک شیرین زبان بانمک ۷۵ ساله ، آدمها را با هم متحد میکند .
#محمد_خداوردی