بارون لندن سرد و تنده دیگه بدون چتر قدم نزن!
(حاوی اسپویل)
من مکاشفه شب یلدا رو خیلی دوست داشتم فکر میکنم همه ی داستانش تو همین دیالوگ خلاصه میشه
آدمای تنها،آدمای بی کس ،آدمای عاشق که به عشقشون نرسیدن ادمای رنج کشیده ،آدمایی که تو غربت زیر بارون سرد و بیرحم غربت (لندن) بدون چتر(حامی) دل به دریا زدن. یادداشت استاد آقاخانی هم همینو داخل بروشور میگه و نوید بی کس و غریب ترین مرد روی صحنه،شادی دختر عاشقی که هیچوقت نفهمید نوید عاشقش نبوده و چقدر برام جالب بود چون قواعد تکراری رو شکست نوید عاشق شادی نبود عاشق لاوین بود .پژمان برادر متعصب و قدرتمند ایرانی،مژده غمگین و پس زده شده اما با کمک نوید قدرت میگیره ،الیا کوشا که بازیچه مردای بد غربت میشه نمونه زن بی پناه ایرانی تو غربت ،بابک ادم بدی نیست اما میخواد بد باشه تا زمین نخوره، آرش که خیلی خیلی شخصیت جالبی داشت خوب هم بازی شد ازین آدمها که کم دیدیم.ارغوان خواهر دلسوز کتی رنجدیده از طالع بد مادر و پسربابک که میخواد وسط همه سیاهی هامارو بخندونه لاوین که فداکاری میکنه اما چون شوهرش ولش کرده چون بیوه و تنهاست همه مردا بهش تهمت میزنن نمونه بارز جامعه ما و اینکه عاشق مردی میشه که بین همه اون گرگ ها ،سالم باقی مونده و عشق رو هم به نوید هدیه میده عشق نوید به اون زن نجاتش میده و حافظه ش برمیگرده
این تحلیل من بود امیدوارم تیم نمایش موفق باشن