در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نماینده اثر درباره نمایش احتمالات: به بهانهٔ اجرای نمایش «احتمالات» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس، در م
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:34:02
به بهانهٔ اجرای نمایش «احتمالات» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس، در مجموعهٔ تئاتر شهر، سالن چهارسو، دی و بهمن‌ماه ۱۴۰۰
تاریخ و «احتمالات»؛ سرمقالهٔ آرمان طیران براى شهرنامه

۱۴۰۰-۰۹-۱۸

آرمان طیران: نمایشنامه‌نویس، کارگردان و مدرس تئاتر

از نظر «پل تیلیش»، فیلسوف آمریکایی‌آلمانی‌تبار: «تاریخِ یک واقعه یا شیئی اهمیت چندانی ندارد، بلکه کارکردی که می‌تواند رقم بزند مهم است.»

انسان، ... دیدن ادامه ›› پیوسته در حال تولید تاریخ است. تاریخی که گاه بسیار معنادار، نمادین، تأثیرگذار و به‌یادماندنی‌ست. تاریخ بنای یادبودی‌ست که حیاتش در تحرک و پویایی و پایانش در سکون است. از این رو، هیچ درک واضح و روشنی از اینکه «حالا چه اتفاقی دارد می‌افتد» وجود ندارد.

دریافت ما از تاریخِ امروز، تقریباً واژگونه است؛ تحلیل و بینش اتکاپذیر برای تاریخِ امروز، با فاصله‌گرفتن از امروز، «فردا» اتفاق می‌افتد.

تاریخ پیش از آنکه ما به ملاقات و تماشایش بنشینیم، رخ داده است و مخاطب با فاصله و تأخیر، به روایت تکراری آن می‌پیوندد.

اکنونیتِ تاریخ و بودگی تاریخی در وجود این فاصله، روایت خود را ارائه می‌کند.

مخاطب برای همراهیِ تاریخ نیازی ندارد اکنونیت تاریخی‌زمانی‌اش را ترک کند و به گذشته برود.

این قرارداد منطقی البته در اجرای «احتمالات» هم دیده می‌شود.

تاریخ، روایت عملی‌ست که انجام شده است و در آن هیچ کلامی، پاک و منزه و دست‌نخورده نیست. با آگاهی‌های نفع‌طلبانه یا سکوت‌های منفعت‌خواه و بی‌اعتنایی به آن، می‌توان تاریخ را تضعیف یا تحریف کرد.

از آن‌جا که تاریخ‌نویس مجاز به تخیل نیست…

تاریخ‌نویس، مجاز به تخیل نیست و نیازمند دستگاه فکری اطمینان‌بخشِ استنادی مستحکم است؛ به این ترتیب، این حوزه مستقل در نبودِ شواهد و بدونِ اسناد، تاریخ‌هایی سراسر ازپیش‌آماده و تکثیرشده در حجم انبوه تولید می‌کند که باعث جهل تودهٔ مردم می‌شود.

در تشریح و توضیحِ فرایند تحولی که تاریخ را به اختیار خود درمی‌آورد و آن را متأثر از گفتمان حاکمیت می‌داند، در گذشته‌گرایی و تاریخ‌نگاری، به جای ارائهٔ زوایای تازه و نو در نظرگاهی جدید، تلاش می‌شود تنها به ارائهٔ تصویر مطلوب و واقعیتی برساختهٔ ایدئولوژی سیاسی حاکم اکتفا شود.

ایدئولوژی تلاش دارد تا حقیقتی را بیان کند؛ حقیقتی که ساخته می‌شود تا این امکان را بیابد که بعدتر، امری تاریخی انگاشته شود.

حالا برابر این خاستگاه ایدئولوگ و انگیزه‌هایش و میل به ایفای نقشِ تاریخ‌بودگی در آن که تاریخ را موردی شخصی و از آنِ خود می‌داند، چاره‌ای جز آن نیست که پیوسته آن را دائماً بازخواست کرد؛ حتی به طنز و از باب گذر زمان و «احتمالات».

تولید انبوه «شبه تاریخ»

تاریخ، پدیده‌ای‌ست مدام و دائمی و پیوسته؛ ظاهراً انعکاس چیزی‌ست که ثبت و ضبطش در تعامل با امر حاکمیت بوده است در نهایت به فرایندی ختم می‌شود که منجر به تولید انبوه «شبه تاریخ» می‌شود.
یعنی همان چیزی که مطابق میل حاکمیت و به نفع اوست و ثبت و ضبطش نیز در تعامل با او رخ می‌دهد. همان‌طور که در سطحی‌ترین نمونه‌اش نام چهره‌ها و مفاخر تاریخی‌ملی که با این شبه تاریخ همراه نباشند، از ترکیب و کالبد شهرها حذف می‌شود. این خیلی خوش‌اقبالی‌ست که در مملکتی زندگی کنیم که در گذشته‌اش تاریخ حاکم باشد، نه ارادهٔ حاکمیت و شبه تاریخ.

تاریخ نظامی نشانه‌ای‌ست؛ فهم این نشانه‌ها و رمزگشایی آن‌ها، لذت کشف را برای مخاطب ایجاد می‌کند؛ متنی‌ست که روی تفاسیر و تأویل‌های بی‌شمار (هرمنوتیک) گشوده است.

زیربنای ماهیت پارادوکسیکال «هستن» در تاریخ…

زیربنای ماهیت پارادوکسیکال «هستن» در تاریخ، از طریق مراوده با وضعیت‌های مختلف و دست‌ورزی با آن‌هاست که عینیت می‌یابد و کیفیت این «بودن» را بر ما آشکار می‌سازد.

حالا همین تاریخ، تابع سلسله‌مراتب و سازماندهی و پرداخت‌های عمیقاً سیاسی‌اجتماعیِ نظام‌هایی‌ست که دائم در رفت‌وآمدند و هرکدام دیگری را نفی می‌کند، آدمی را نفی می‌کند و خودِ تاریخ را نفی می‌کند.

این‌جاست که برای مشروعیت‌بخشی به این تاریخ، به جای خودِ تاریخ، مجموعه‌ای از «خرده تاریخ‌ها» مطرح می‌شود که هریک از این خرده‌تاریخ‌ها را جنبه و دستگاه‌های مختلف قدرت شکل می‌دهند.

پس، تاریخ مجموعه‌ای‌است از من، دیگری، خودی، دشمن، شهروند، مصرف‌کننده و… آنچه مشخص است آن است که این خرده‌تاریخ‌ها ناگزیر به بازتولید تاریخ مدنظر حاکمیت کمک می‌کند؛ پس بدن و جسمیّت زیسته در آن تاریخ هم در خدمت تولید تاریخِ مورد نظرِ حاکمیت است.

از نظر حاکمیت، تاریخ چهره ندارد…

از نظر حاکمیت، تاریخ چهره ندارد، بلکه سایه است و حاکمیت هر زمان بخواهد، آن را می‌بیند و در زمان‌های دیگر چون فرزندی ناخلف و ناخواسته و ناهنجار مخفی‌اش می‌کند: حضوری گمنام و مفقود. مبادا که تاریخ واقعی، حس نفرتِ خالص دربارهٔ اتمسفر و آمبیانسِ حاکمیت را بروز و نمایش دهد.

در واقع، این نگرهٔ گذشته‌گراییِ انتخابی از طریق حاکمیت، حاصلِ وجودِ نوعی ایدئولوژی مسئله‌دار، وجود نگاه تمامیت‌خواهانه و وارونه‌خوانیِ تاریخ است.

این روایت ثبت‌شدهٔ حاکمیت، او را دچار «خود حق‌انگاری» می‌کند و می‌تواند در نهایت او را گرفتار غرق‌شدن در روایتِ خود نماید.

تاریخ‌خوانی، خود دارای وجوهی ناپیدا و نامبرهن نیز است. قطعاً خوانش تاریخ به‌شیوهٔ مرسوم و دُگمِ آن، گفتمانِ اکنون باستانی شده است.

برای واسازی و ساختارشکنی از اقتدار این مفهوم (تاریخ)، بهتر است به نقد و سنجش در سپهرهای تازه‌ای رو آورد که به نظر، رویکرد موجود در «احتمالات» اقدامی بر این واسازی باشد.

البته نگریستن به تاریخ از منظری دیگر، خود می‌تواند به قرائت معرفت‌شناختی جدیدی بیانجامد و باعث دگردیسی در تعاریف تبارشناسی زبانِ تاریخ و کارکردِ هویتی آن شود.

به هرحال همان‌طور که سیاست، نه عرصهٔ ایده‌آل‌ها که ممکن‌هاست، تاریخ هم ترجیح می‌دهد بخشی از یک غلط تکراری نباشد.