در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نرگس درباره فیلم پوست: روزهایی که شیفت عصر و شب هستم و نوبت نگهداریم از مهتا کوچولو نیست خواه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:39:31
نرگس (narges.eb)
درباره فیلم پوست i
روزهایی که شیفت عصر و شب هستم و نوبت نگهداریم از مهتا کوچولو نیست خواهرزاده ی هفت سالم هم پیش خواهرش و اون یکی مادربزرگش میره.اونوقت من میمونم و هزار فکر و خیال.یه سطحی هست که نباید ازش عبور کنم.یه سطحی که وقت تنهایی به شدت منو به سمت خودش صدا میکنه و اگر خودم رو رها کنم سقوط میکنم تو چاله ای عمیق و دیگه توان ایستادن پیدا نمیکنم.امروز پیش از رفتن به سرکار درست تو لحظه ی غمگینی که سراغم میومد دوباره فیلم پوست رو دیدم.با اینکه از طلسم نویسی و این خرافاتها بیزارم اما فضای ترکی و افسانه ای فیلم رو دوست داشتم.

زبان شیرین ترکی بازیگرا و مکالماتشون من رو به یاد مادری که جوان رفت به یاد مادربزرگی که چند سال پیش از دخترش رفت انداخت.به یاد تمام ترکی حرف زدنهاشون به یاد عاشیقهای نیر و ساز زدن زیباشون به یاد اردبیل و خاطرات کودکی تا جوانیم به یاد سفرهای تابستانی به سرعین.به یاد شهری که شد خاطره.این افسانه و آهنگهاش رو بار دوم دیدم و دور شدم از غمی که صدام میکرد.

یادش بخیر یه بار نشسته بودیم تو خونه.مامان از سرکار اومده بود و من از دانشگاه چایی.داغ میریخت و من کنار مامان بزرگم آراسته بی بی جانم شعر حیدر بابا میخوندم و دوتایی برام ترجمه میکردن.همه میگن تو حال زندگی کن و رو به آینده اما من اگر گذشته رو گم کنم قدم از قدم برنمیدارم.بخاطر همین وقت دلتنگی دنبالت میگردم فوزیه جانم مامان قشنگم