آلنده نازنین
مشکل بزرگی که در من وجود دارد اسمها در ذهن من ماندگاری ندارند، اندازه یک ماهی هم حافظه ام مرا در نگهداری اسمها یاری نمی کند،
دیشب ... دیدن ادامه ›› بعد از دیدن اجرای آلنده نازنین و رجوع مجدد به نوشته های دیگر عزیزان تازه متوجه شدم زندگی درتیاتر و آلنده نازنین در واقع کار یک کارگردان است( به بزرگی خودتان ببخشید) زندگی در تیاتر را زندگی کردم در لحظه لحظه اجرایش و در لحظه لحظه اش کام دل ستاندم .
دیدن نمایش آلنده نازنین توفیقی بود که با جو ایجاد شده توسط عزیزان در تیوال نصیبم شد و بسیار خوشحالم از این سعادت دیدار

همان مطلبی را که در زندگی در تیاتر نوشتم را اینجا بازگو می کنم با کمی تغییرات
گفتنی ها را تک تک دوستان درباره زیبایی این نمایش و یک اجرای بی نقص و روان و بازی بسیار خوب سرکار خانم آزاده صمدی و سرکار خانم دنیا نصر و آقایان اسماعیل گرجی و علیرضا ثانی فر ،علی محمود و سهیل سهیلی سرشت در تک تک نوشته های پای برگه این نمایش گفته اند( جناب پرهام عزیز ، آرمین جان بزرگوار و...) و من هم به نوبه خودم بسیار لذت بردم از این نمایش ، دست مریزاد، یک شب به یادماندنی با یک نمایش بسیار عالی،


اما یک استعاره پر ایهام عالی در این نماش وجود داشت که در مطلب هیچ عزیزی ندیدم اشاره ای به آن شده باشد ، صندلی ساخته شده مخصوص بازیگر،
این استادانه ترین ساخته ای بود که من در یک نمایش تا به حال دیده ام یک استعاره بی نقص و پر از ایهام ، چقدر فکر و چقدر پرسش برای من ایجاد کرد این صندلی ، این عینک ترک دار آلنده.

خود این صندلی برای من یک اجرا بود ، عینک سالوادور آلنده که به سبک یک صندلی ساخته شده بود ، چقدر ایده پشت ساخت این صندلی با رعایت جزئیات ریز از بقایای عینک اصلی که سالها پوسترش را بر دیوار اطاقم داشتم را دوست داشتم، عاشقش شدم .
جناب محمد ‌برهمنی درود بسیار بر شما امیدوارم که نام شما در آسمان هنر نمایش درخشان و درخشانتر بگردد .

پ ن 1 : سپاس از همه عزیزانی که جوسازی کردند قبل از شروع بلیط فروشی تا منهم جو گیر بشم و به خودم بگم برو بلیط بخر تا تموم نشده، تا باد چنین جوسازیهای خوبی باشه .
پ ن2 : سپاس از افتخار همراهی سرکار خانم بهرامی و سپاس از آرمین عزیز بابت سلام گرمشان که به دل نشست.
پ ن 3 : افتخار دیدار دوستان تیوالی و گپی کوتاه بعد از نمایش نصیبم شد که امیدوارم خنده بر لبانشان همیشه جاری باشد.
پ ن 4 : خمیازه ندیده بودیم آنهم چندبار با صدای بلند که در این اجرا یک عدد از سربازان ستون پنجم پینوشه که با لباس تماشاچی در بین تماشاچیها نفوذ کرده بود به قصد تشویش اذهان عمومی حس و حال ما را مشوش کرد. :)