رویدادهای فیلم "اجباری" گرچه متعلق به دوره مشخصی از تاریخ ایران است اما میتواند به الگویی فراگیر در واکنش افراد به اجبارهای گریزناپذیر از سوی نهادهای قدرت ورای زمان و مکانی خاص اشاره داشته باشد. سرباز موسوی با چهرهای استخوانی و رنگپریده میتواند نمادی از انسانهایی باشد که با وجود جبر قرار گرفتن در کف هرم قدرت، هنوز حساسیتهای روانی خود را نسبت به رنج دیگران به طور کامل از دست ندادهاند و از تماشای درد دیگران و انفعال عذاب درونی را تحمل میکنند. این رنج درونی و بیعملی درک آنها از خویشتن را همچون تصویر موسوی در آینه تکهتکه میکند و تناقضها میان آنچه باور دارند و آنچه از سوی آتوریتیهای بیرونی بر آنها تحمیل میشود، انسجام روان و جسمشان را در هم میریزد.
در آغاز سرباز موسوی با استیصال دستبند را روی دیوار میکشد، گویی این همان صدای ناموزونیست که روح او را در این فضا خراش میدهد و او در عین تعلق خاطر به زندانی و درک عشق و خوشآهنگی ترانهاش، به او پشت میکند اما درونش ملتهب و مضطرب است.
گرچه سرباز موسوی نحیف و تکیده به نظر میرسد اما به لحاظ درونی از مصطفی درشتاندام که توجیهات اخلاقیای نظیر آیشمن در نظام هیتلری دارد، وجدان بیدارتر و شخصیت قویتری دارد، او بارها با قاطعیت در چشمان مصطفی خیره میشود و از امکان دست داشتن در کشتن فرد محکوم ابراز شکایت میکند . از دیدگاه مصطفی وجود دستورات، مسئولیت اعمال او را به مراجع قدرت واگذار میکند و او هر عملی در این راستا انجام دهد ولو شنیع تا حد قتل گناهکار نیست. از طرفی یادآوری نیازهای خودش نظیر ازدواج با فرد مورد علاقهاش این انکار را مقاومتر هم میکند. افرادی نظیر مصطفی این گونه با انکار از فروریختن تصیر خویش جلوگیری میکنند، همانگونه که در سایه چنین دفاع روانی سطح پایینی، تصویرشان در آینه درهم نمیریزد و تعارضها را در سطح آگاهیشان تجربه
... دیدن ادامه ››
نمیکنند.
با همه اینها، سرباز موسوی با اینکه متوجه دروغگویی سرباز ارشد میشود و خشمش به او را در قالب فانتزی شلیک به او تجربه میکند اما در نظر آوردن پیامد تلخ این میل باعث میشود در عین آلام درونیای که احساس میکند، همانند دیگران در سکوت پای جوخه اعدام رود و همو کسی باشد که زندانی را همراهی میکند.
موسوی هم مانند بقیه سربازان پوکههایش را جمع میکند، البته با کندی و دردی که حدس میزنیم باز هم از درون او را میخورد.
"اجباری" نمودیست از آنچه قدرتهای تمامیتخواه در به کنترل در آوردن دیگران به کار میبندند تا فارغ از انگیزهها و ویژگیهای متفاوت افراد در جهت رسیدن به نتیجه از آنها بهره جویند.
در آخر میبینید که سرهنگ خودش هیچ گلولهای شلیک نمیکند!