در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال ف زیوری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:06:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ف زیوری (pardehbardari)
درباره فیلم کوتاه راز بقا i
پایان غیرمنتظره "راز بقا"، می‌تواند این فیلم را تامرزهای کمدی سیاه پیش ببرد. به نظر می‌رسد casting بجا و درخشش فرهاد آئیش در نقش پدر، احساس تصنعی بودن موقعیت را به طور قابل‌قبولی زدوده است و شخصیت‌ها را در شرایط باورپذیر برای مخاطب خلق کرده است. کاراکتر امید که با احساسات دوسوگرایانه خشم و عشق نسبت به پدرش دست و پنجه نرم می‌کند و این کشمکش مداوم، قوام شخصیت و همین‌طور ظرفیت تصمیم‌گیری متناسب با بافت رویدادها را در او تحت تاثیر قرار داده است. شاید بتوان استنباط کرد گمگشتگی امید در سوءمصرف مواد و روابطی که بیم افشایشان را دارد، نوعی راه تخدیر برای فاصله گرفتن از تجربه این احساسات مخلوط را دارد. حتی تسلط دوستش بر او و سرسپردگی نسبت به برنامه ریزی‌های این دوست نیز از انفعال و نوعی گرایش او به خود ویرانگی، نشئت گرفته است.
راز بقا، نمایشی از تعارضات درونی شخصیت‌هاست. به عنوان پدر امید در عین نمود کودکانه و ظاهر بی‌آلایشش، پس از مدت کوتاهی از تلقینات به ناگاه به خشونت میل می‌کن. از طرف دیگر دوست امید که خود را مبری از قتل می‌داند، خشونت توجیه‌‌پذیری نسبت به پدر امید روا می‌دارد و ابایی از ترک و طرد امید با فریب و پنهان کردن نقشش در ماجرا ندارد. بیننده بارها شاهد رفتار سادیستیک او در برخورد با امید، جنازه مرتضی و پدر می‌شود.
فیلم "راز بقا" می‌تواند قضاوت مخاطب را به بازی بگیرد و حتی همدلی مخاطبان نسبت به مرتکبان قتل (امید و پدرش) را آسیبدیده‌تر از قربانیان برانگیخته کند.
ف زیوری (pardehbardari)
درباره فیلم کوتاه بندی ها i
به نظر می‌رسد سازندگان فیلم "بندی‌ها" در تلاش بودند، با نشان دادن منظرهای مختلف در مورد عملکرد بندی‌ها در مقام ناظر بی‌طرف باقی بمانند و قضاوت نهایی را به مخاطب واگذارند. از سویی گویی شواهدی که از عملکرد بندی‌ها در میان مردم عادی نشان می‌دهد چالشی را در برابر جامعه پزشکی آکادمیک طرح می‌کند، چالشی که می‌تواند نمونه‌ای از تعارضات میان پزشکی آکادمیک و طب سنتی و یا فولکلور باشد، اما از نگاه نگارنده، انگیزه سازندگان رنگ و بوی اعاده حیثیت از گروهی از افراد که بندی بودند نیز به خود گرفته بود. به هر صورت به عنوان شخصی که در مورد بندی‌ها چیزی نشنیده بودم، فیلم می‌توانست کنجکاوی را بربینگیزد. با این حال از دیدگاه نگارنده، رجوع به بندی‌ها می‌تواند برآمده از فقر و هزینه‌های بیمارستان‌ها باشد. پزشکی مبتنی بر دانش روز هنوز گزینه مطمئن‌تری برای درمان است چرا که امکان کنترل شرایط در آن بیشتر است. مشکلات بهداشتی، خطر شیوع ویروس‌ها و بیماری‌های عفونی، امکان طرح ادعاهای کاذب از سوی افراد سودجو و همین‌طور امکان صدمه به بافت‌های بدن از جمله ریسک فاکتورهای درمان توسط بندی‌هاست!
ضمنا آنچه اثربخشی یک روش درمانی را تایید می‌کند، گزارش‌های سازمان‌یافته در قالب مقالات منتشر شده در مجلات علمی_پژوهشی است نه استناد به حرف اشخاص ولو افراد متخصص! این اثر از این منظر علی‌الخصوص با پلان آخر و برجسته کردن تفاوت میان متن مردم و پزشکان، امکان گمراه کردن مخاطبان را دارد.
ف زیوری (pardehbardari)
درباره فیلم کوتاه اجباری i
رویدادهای فیلم "اجباری" گرچه متعلق به دوره‌‌ مشخصی از تاریخ ایران است اما می‌تواند به الگویی فراگیر در واکنش افراد به اجبارهای گریزناپذیر از سوی نهادهای قدرت ورای زمان و مکانی خاص اشاره داشته باشد. سرباز موسوی با چهره‌ای استخوانی و رنگ‌پریده می‌تواند نمادی از انسان‌هایی باشد که با وجود جبر قرار گرفتن در کف هرم قدرت، هنوز حساسیت‌های روانی خود را نسبت به رنج دیگران به طور کامل از دست نداده‌اند و از تماشای درد دیگران و انفعال عذاب درونی را تحمل می‌کنند. این رنج درونی و بی‌عملی درک آنها از خویشتن را همچون تصویر موسوی در آینه تکه‌تکه می‌کند و تناقض‌ها میان آنچه باور دارند و آنچه از سوی آتوریتی‌های بیرونی بر آن‌ها تحمیل می‌شود، انسجام روان و جسم‌شان را در هم می‌ریزد.
در آغاز سرباز موسوی با استیصال دستبند را روی دیوار می‌کشد، گویی این همان صدای ناموزونی‌ست که روح او را در این فضا خراش می‌دهد و او در عین تعلق خاطر به زندانی و درک عشق و خوش‌آهنگی ترانه‌اش، به او پشت می‌کند اما درونش ملتهب و مضطرب است.
گرچه سرباز موسوی نحیف و تکیده به نظر می‌رسد اما به لحاظ درونی از مصطفی درشت‌اندام که توجیهات اخلاقی‌ای نظیر آیشمن در نظام هیتلری دارد، وجدان بیدارتر و شخصیت قوی‌تری دارد، او بارها با قاطعیت در چشمان مصطفی خیره می‌شود و از امکان دست داشتن در کشتن فرد محکوم ابراز شکایت میکند . از دیدگاه مصطفی وجود دستورات، مسئولیت اعمال او را به مراجع قدرت واگذار می‌کند و او هر عملی در این راستا انجام دهد ولو شنیع تا حد قتل گناهکار نیست. از طرفی یادآوری نیازهای خودش نظیر ازدواج با فرد مورد علاقه‌اش این انکار را مقاوم‌تر هم می‌کند. افرادی نظیر مصطفی این گونه با انکار از فروریختن تصیر خویش جلوگیری می‌کنند، همانگونه که در سایه‌ چنین دفاع روانی‌ سطح پایینی، تصویرشان در آینه درهم نمی‌ریزد و تعارض‌ها را در سطح آگاهی‌شان تجربه ... دیدن ادامه ›› نمی‌کنند.
با همه این‌ها، سرباز موسوی با اینکه متوجه دروغگویی سرباز ارشد می‌شود و خشمش به او را در قالب فانتزی شلیک به او تجربه می‌کند اما در نظر آوردن پیامد تلخ این میل باعث می‌شود در عین آلام درونی‌ای که احساس می‌کند، همانند دیگران در سکوت پای جوخه اعدام رود و همو کسی باشد که زندانی را همراهی می‌کند.
موسوی هم مانند بقیه سربازان پوکه‌هایش را جمع می‌کند، البته با کندی و دردی که حدس می‌زنیم باز هم از درون او را می‌خورد.
"اجباری" نمودی‌ست از آنچه قدرت‌های تمامیت‌خواه در به کنترل در آوردن دیگران به کار می‌بندند تا فارغ از انگیزه‌ها و ویژگی‌های متفاوت افراد در جهت رسیدن به نتیجه از آن‌ها بهره جویند.
در آخر می‌بینید که سرهنگ خودش هیچ گلوله‌ای شلیک نمی‌کند!
ف زیوری (pardehbardari)
درباره فیلم کوتاه لیبیدو i
فیلم "لیبیدو" در حدود 17 دقیقه با انتخاب لوکیشن‌هایی در روستایی که مظاهر مدرنیته در آن چندان یافت نمی‌شود به نقد تعصبات سنتی در ساختار روابط مردان چه از نسل گذشته و چه در نسل نوجوان در قبال زنان (در اینجا مشخصا دختران در آستانه بلوغ) می‌پردازد. در ابتدای فیلم لانگ شاتی از یک سرزمین به نظر دورافتاده دیده می‌شود و چند نفری که در میان تپه‌ها در حرکتند اما در پلان بعد پنج دختر نوجوان را مقابل مدرسه می‌بینیم که جز زبان مادری خاص خود، تفاوت چندانی در ظاهر و پوشش با دختران نوجوان همسال خود در کلان‌شهرهای کشور ندارند. به نظر می‌رسد کوشش این گروه در راستای پیدا کردن جایی دور از انظار برای استفاده از تنها یک نخ سیگار در کنار هم، بیشتر از آنکه رنگ و بوی تخلفی اخلاقی از سوی آنان را داشته باشد، نمادی از تلاش پنهان آن‌ها برای تجربه برون‌رفت از مرزهای سفت و سخت بافت فرهنگی‌شان و کسب لذتی اندک از این استقلال و روحیه طغیان است، چیزی که بتواند اندکی احساس زنده بودن ولو به اندازه یک نخ سیگار به آن‌ها بدهد، سیگاری که استعمال آن میان مردان بزرگسال از جمله پدر نقش اول زن، رفتاری طبیعی تلقی می‌شود اما استفاده از یک نخ آن برای پنج دختر نوجوان گناهی نابخشودنی‌ست.
از سوی دیگر دوستی و اتحاد این دختران وقتی در مواجهه با اراده یک پسر نوجوان برای تسلط به یکی از افراد گروه قرار می‌گیرد، بسیار شکننده جلوه می‌کند چرا که هیچ کدام از این افراد به قدر کافی در فرهنگ و خانواده‌ای که در آن زیسته است احساس امنیت نمی‌کند تا با وجود افشای خطای سیگار کشیدن، عزت‌نفس خود را حفظ و قادر به ابراز دیدگاه خود، احقاق حقش و حمایت از دوست و همراهش باشد؛ و این فرآیند یکی از عواملی‌ست که به انکار و انفعال زنان در برابر بهره‌کشی روانی و جنسی هم‌نوعانشان در جوامع مردسالار دامن می‌زند. در واقع، در فیلم می‌بینیم زیر سایه سکوت این جمع، متعرض و متجاوز که اتفاقا ترسش گاه و بیگاه آشکار می‌شود، فرصت جولان بیشتری می‌یابد و ابراز نگرانی‌های دختران در حد صحبت‌هایی بی‌سرانجام و بدون منشا اثر باقی ... دیدن ادامه ›› بماند.
نکته بعدی اینکه برای پردازش شخصیت پسر نوجوان یکی از کلیدی‌ترین پلان‌ها، زمانی‌ست که او هنگامی که دختر مورد علاقه‌اش مورد ضرب و شتم پدر قرار می‌گیرد به جای بروز نشانه‌های احساس گناه، خشمی ویرانگر را بروز می‌دهد و به اصطلاح روانکاوان، به جای تامل در این خشم، آن را در کشتن یک مرغ به عمل درمی‌‌آورد. به نظر می‌رسد در روان او موضوع میلش در اندازه یک شیء برای ارضای غرایزش است بدون آنکه به حالات درونی فرد مقابلش توجهی کنجکاوانه و از سر همدلی نشان دهد. این موضوع را در پلان مربوط به کشیدن لیپ استیک در کانتینر نیز می‌بینیم. دختر اشک می‌ریزد اما پسر دلمشغول فانتزی‌ها و احساسات ناپخته خود است. گویی با کج و معوج کشیدن خطوط این را می‌توان برداشت کرد که تصورات او از دختر با واقعیت همخوانی ندارد.
موضوع بعدی اینکه در این فیلم، به گونه‌ای ظریف و موجز نشان داده شده است که کاراکترها بیش از هر چیز قربانی عدم توانایی‌شان در تنظیم و مدیریت عواطف و هیجاناتشان هستند، ظرفیتی که از کودکی در تعامل با مراقبین می‌تواند پرورده شود اما وقتی دچار نواقص شدید باشد، از نسلی به نسل بعد آسیب‌های جبران ناپذیر باقی می‌گذارد. به عنوان نمونه، پسر نوجوان ظرفیت تحمل ناکامی را به حد کافی ندارد و با ایجاد احساس عدم امنیت در دیگران یا دست گذاشتن رو نقاط ضعفشان، به دنبال ارضای غرایزش می‌گردد. از طرف دیگر، دختر نوجوان که هدف آزار قرار می‌گیرد، مهارت نگفتن به گونه‌ای که انتقام‌جویی افراد با شخصیت نسبتاٌ ضعیف را برنینگیزد ندارد و آماج آزار شحصیتی با نشانه‌های سایکوپاتی قرار می‌گیرد. پدر دختر نیز ظرفیت گفت‌‌وشنود با فرزندش و قضاوت واقع‌بینانه در مورد او را ندارد. او بی‌توجه به ویژگی‌های روانی فرزندش در گذشته یا در سنین حساس نوجوانی و بدون بررسی صحت و سقم حرف‌های پسر، تصورات بدبینانه‌اش را واقعیتی غیرقابل‌تردید می‌پندارد و به سرعت خشم خامش را به صورت تنبیه بدنی دخترش بروز می‌دهد. به نظر می‌رسد در کنش‌ها و واکنش‌ها میان شخصیت‌ها، ناهشیار با سویه‌ای که بیشتر رنگ و بوی غریزه مرگ دارد تا زندگی، روابط میان افراد را تیره و تار می‌کند.
نکته آخر اینکه نام فیلم "لیبیدو"ست و در نگاه اغلب مردم این واژه در آرای فروید مترادف با غریزه جنسی است اما در واقع فروید تعبیر لیبیدو را برای هر گونه میل به زندگی به کار می‌برد و نمود بارز آن را غریزه جنسی بیان کرد. به هر حال این فیلم، از نگاه نگارنده نشان می‌داد چطور لیبیدویی آمیخته با خشمی خام در میان مردان جوامع مردسالار، به شکل افسارگسیخته می‌تواند ویران کند و علیه زندگی ظهور و بروز کند و جلوداری برای بازداری نباشد اما پدیدار شدن اندگی از آن در زنان و دختر، منتهی به آزاردیدگی طولانی مدت و محرومیت از حقوق انسانی آن‌ها شود.

امیرمسعود فدائی، امیر مسعود، سپهر و رضا بابلی این را خواندند
شاهین ه این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید