هرگز از ذهنم نمیره شبی که بلیت داشتم مصادف با روزی بود که از بیمارستان ترخیص شدم و به اصرار و اجبار خانواده به شهرم برگشتم.9 روز بعد من به همراه پدرم یک روزه و فقط و فقط به خاطر این تئاتر به تهران برگشتم و بعد از تماشای آن باز هم به شهرم آمدم و هرگز فراموش نمی کنم روایت خانم جعفری، آقای یاکیده و آقای کرامتی را از داستانی که عشق من است به تاریخ 20 شهریور ماه 1397