«الان دیگه میتونم تو رو ببینم. برگرد»
پوچی بیرون به رنگ سفید و حس درون به رنگ قرمز.
همه به خانوم هاد میگن که حتما تو این اتاق آرامش داری. این
... دیدن ادامه ››
بهترین اتاقه. چیزی که خودشم اون رو دائما تکرار میکنه. اما ته دلش، دقیقا همونجایی که نور قرمز صورتش رو پوشونده، میدونه اینها همش ساختگیه. پوچه.
خانوم هاد در واقع اون کسیه که کور شده و به گمون من، رفته رفته در روند نمایش به اونچه که باید باشه برمیگرده. شاید مثل اون دوتا میله سفید که اینقدر از هم فاصله گرفتن که در پایان نمایش یکیشون کنار در خروجی قرار گرفته بود.
از نقاط قوت این نمایش صحنهسازی های بینظیر همراه با آهنگهایی بود که سایرین همخوانی میکردند. اون صحنه شطرنج عالی بود.
درمورد بازیها، همگی سطح خوبی داشتن اما اون چیزی که این نمایش رو در ذهن من موندگار میکنه بازی خانوم امیدیپور بود. اینطور بگم که بقیه بازیگرا سعی میکردن در ارائه نمایش موفق باشن اما ایشون دقیقا خود نمایش بودن. حرکات، صدا، چهره و دیالوگها همگی همون چیزی بودن که این شخصیت لازم داشت.
البته چند باری ناهماهنگی چه در صدا و نور و چه در بازی گروهی دیده میشد که احتمال میدم در شبهای آینده بهتر بشه.
امیدوارم که این نمایش در ادامه با استقبال بهتری روبرو شه.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آژاد باشید