"مجلس بلبشو جور کن " غبار انزوا از رنج نامه ای برگرفته که تاریخ رنجور این خاک شرحه شرحه ی لت لت شده ی صد پاره، همتایی برایش نمی شناسد.
ستم های انیران، در سلسله ادوار پیشین، در تقابل با این شناعت سیه روی، ناچیز می نماید و به چشم نمی آید.
در تورق کدام اسطوره و افسانه و تاریخ، خوانده ایم که ایرانی، ناموس به اجنبی فروخته و داغ نکبت را بر پیشانی پر چین خویش ممهور ساخته و قبای بی عاری را بر دیرک خیمه گاه شرف آویخته و لوای قوادی را در آوردگاه غیرت برافراشته؟
آه از این غم بارگی ...
فغان از این دردمندی ...
آصف الدوله ی اینانلو، حکمران دیو سیرت خراسان، در بحبوحه ی مشروطیت و سال امساک آسمان و ملخ زدگی مزارع، پای بر حلقوم نحیف کشاورزان فلک زده نهاده و از خرمن گاه خالی رعایا، مالیات می طلبد. تظلم فرودستان به دربار فرومایگان مخنث قجر، به سان هماره، سترون است. کمر رعیت که در زیر بار تیول مفت
... دیدن ادامه ››
خوران زالو صفت دربار، خم شده بود در ترک آجین زمین تشنه ی بی بر، می شکند. ملخ زدگان؛ در کشاکش توحش و تعدی زندگی سوز آصف الدوله، دختران جگرپاره ی خویش را در بازار رقیت به ثمن بخس به ترکمانان می فروشند که مبادا انبان متفعن حاکم متفرعن، در کسور و فقدان مالیات چند کشاورز آفت دیده، مضمحل شود.
حمیت مجلس نوپا و پر سودای مشروطه، در سپردن دوسیه ی این خفت ملی، به مرحوم علی اکبر دهخدا، ره به جایی نمی برد و ابتر می ماند.
سیصد دختر نازدانه ایرانی، در عشق آباد، مرثیه ساز عشق بر باد رفته ی خویش شده و با قیمتی ناچیز، اسیر چنبره ی هرز هوسرانی تتاران می شوند.
سرنوشت غمین این فریشتگان پاکیزه وش، بر همگان مستور و مکتوم است. پس از چندی، داستان تاراج این پری وشان، در هزار توی حوادث، در عین غربت، فراموش می شود.
اذهان این قربانیان بی کفایتی قجر بتر از تتر، در مسلخ مهجور و شکنجه گاه محتوم خویش، به چه معطوف بوده و روز و شب به چه چیز می اندیشیده اند؟
آوای فغان و نوای حرمان و فریاد استمداد و ناله ی نومیدی دختران وطن، تا ابد وجدان بیدار وطن دوستان را می خراشد و نای حق گویان را بغض آلود می کند.
حال و قریب به یکصد و پانزده سال از گذشت این رنجیدگی، جوانی فرهیخته در قامت استادی متبحر، زانوی زانایی را بر زمین ارادت مام میهن نهاده و راوی رنجوریت و مفسر مظلومیت سیصد غنچه ی پژمرده ی پرپر شده گردیده است.
غم بارگی این حکایت قیرگون، آنچنان وزین است که بر فرم و ساختار نمایش می چربد.
متن تلفیق خوش ترکیبی ست از ادب و محاوره و عرف و سنت و متل در قالب صراحت و کنایه و استعاره و امثال الحکم و طنز و طنازی ... به دور از هرزگویی و روده دازی...
چه اینکه کارگردان کاربلد با هوشیاری تام، کوشیده است تا قدری از زهرآبه ی این حکایت جانسوز را برگیرد، اما عظمت تالم این فاجعه، قابل استتار نیست.
کارگردانی مقبول، متنی محترم، بازی هایی به غایت دلچسب، موسیقی متناسب و مدت زمان متعارف در لفافه ی سن و ساحت تئاتر افخم سنگلج، شاخصه های دلالت به تماشای " مجلس بلبشو جور کن " هستند.
بر حمیت و غیرت فرشید قلی پور و شهاب شریفی و یکایک بازیگران و تمامی عوامل این طرفه طناز درود می فرستم.
تماشای این تلنگر تسلسل وار، بر میهن پرستان فرض است.
محسن رفیعی
1403/1/5