مدت ها بود از ته دل نخندیده بودم ای کاش زمانش بیشتر بود به نظرم یه حلقه مفقوده داشت نمایش مثل یک روایت داستانی که در بستر اوناین نمایش کلید بخوره....
یه جا که میگفت مس سر تا رستنگاه اگر بشه جاش بگین خ...گاه
اون جا که دختران فلش بک زدند رو یه نموره ادامه بدید بهتره مثل اینکه خواب بودند و حالا بیدار شدند
ای کاش درویش رو همصدا میزدین جالب میشد
رو مفهوم خر بودن تو روایت سرباز بیشتر تاکید کنید
به امید خنده برای همه مردم ایران