انگار یه کتاب روانشناسی خوندم در باب سوگ و مراحل سوگواری که پر از مثالهای نچسب بود و آدم نمیتونست همذات پنداری کنه باهاشون
و فقط همون تکه ای از کتاب اندکی جذابه که نویسنده سواد تئوری خودش رو به رخ میکشه و تیتر وار مطالب رو دوره میکنه و اولویت بندی
دقیقا همون جایی که در نمایش هم اندکی تحت تاثیر قرار گرفتم و اشکم درومد
بازی ها رو دوست نداشتم
گروه نوازنده ها رو دوست داشتم
دکور و صحنه آرایی رو نپسندیدم
برلی من هیچ هارمونی و پیوستگی ای یا ریتمی در به اصطلاح نمایش مذکور نبود