«آن برد»، برد ما نیست که باخت ماست!
آن برد روایت آوارگی ماست در سرزمینی که هیچ گاه برایمان وطن و خانمان نبوده و با این همه وطن ما خواهد بود.
... دیدن ادامه ››
آن برد تراژدی هجرت است؛ مهاجر می رود که بماند. ماندن در سرزمین که از آنِ او نیست؛ آنچه مهاجر را از مسافر متمایز می کند همین بی وطنی است که مهاجر آن را نفس می کشد، درحالی که مسافر به وطنی دلخوش است. این بی وطنی در نقش مادر خوب جلوه گر شده است. وطن همان مادری است که در نمایش هست و نیست. مام وطن برای ما تاکنون اینگونه بوده است که هست و نیستش یکسان می نماید. بودنی نافذ و کامل ندارد که بتوان در آغوشش آرمید و احساس در خانه بودن کرد. خانه در نمایش همان سرزمینی است که آشوبناک و لرزان، آبستن حوادث و اتفاقات و تصادفاتی است، پس دل بستن به آن کار راحتی نیست. وطنی طرد شده و پاره پاره که هر کدام از اعضایش در منیتشان درد می کشند بدون اینکه در مائی به وحدت رسیده باشند. از این رو، دختر حق دارد که نه تنها دلتنگ پدر و مادر نشود که دلتنگ ایران هم نشود و یا اگر می شود بتواند بر آن چیره شود. اینگونه است که در این وانفسا «نه می شود گفت برو و نه می شود گفت بمان»...
و ما هر روز آواره تر و تنهاتر می شویم!