ریحانه یزدانیار در مقام نویسنده، در متنی که «خیابانخانه» نام دارد، یک فضای گروتسک خلق کرده تا به مشکل سکونت در شهرهای بزرگ بپردازد. ماجرا در رابطه با پنج نفر است که یک آپارتمان کوچک فرسوده را در شهری بزرگ به شکل اشتراکی کرایه کردهاند اما در ادامه گرفتار تناقضات شده و امکان همزیستی را از دست دادهاند. این پنج نفر که شامل دو زوج و یک مرد مجرد است، مدام برای تهیه پول پیشِ خانه و پرداخت کرایه مشکل دارند. در این مسیر و برای عبور از بحرانهای فزاینده، این افراد به تمهیدات مختلفی چون فروش اعضای بدن مبادرت ورزیده و به عنوان نمونه، مجبور میشوند کلیه خود را سودا کنند. اجرا با کارگردانی کمینهگرایانه مسعود سالاری، به خوبی این نکته را عیان میکند که چگونه طبقه متوسط شهری در حال فقیر شدن و از دست دادن منزلت و رفاه خویش است. مهاجرت پر هزینه به کلانشهرها و تحمل فلاکت و زندگی در مکانهای تنگ و نامناسب، وضعیت این روزهای جمع کثیری از شهروندان است که با این روند فرسایش منابع طبیعی و فقر اجتماعی، در آینده شدت بیشتری خواهد یافت.
نمایش خیابانخانه بیآنکه فقر را به امری تماشایی فروکاهد و آن را به نمایش گذارد، نگاهی بازیگوشانه دارد و فلاکت وضعیت را شوخطبعانه روایت میکند. به دیگر سخن اجرا از فضاهای ناتورالیستی فاصله گرفته و لحنی آیرونیک به خود میگیرد تا مقهور زیباشناسی مسلط این سالها در بازنمایی ناتورالیستی فقر نشود.
طراحی صحنه این نمایش که در سالن شماره ۴ بوتیک تئاتر ایران به اجرا درآمده، متشکل از تعداد زیادی موزاییک سفید رنگ که محوطهای مربع شکل یک اتاق را پر کرده است. سقف خانه مدام چکه میکند و این موزاییکها بنابر ضرورت جابجا میشود تا حس بیثباتی منتقل شده و شخصیتها در فقدان اشیا، نسبتی تازه با مکان برقرار
... دیدن ادامه ››
کنند.
بازیگرانی چون صادق ملکی، ریحانه یزدانیار، پدرام عزیزی، مرتضی مرادی و مبینا روزبهانی، ایفاگر نقشهای مختلف این نمایش هستند. اغلب بازیها اندازه است و توانسته فضای معناباخته و گروتسک نمایش را اجراپذیر کند.
نمایش خیابخانه با آنکه گاهی در دام نمادگرایی میافتد اما برای این کارگردان جوان، حرکت رو به جلویی است. یک گروه همدل و بیحاشیه که مدتها تمرین کرده و نتیجه زحمات خود را به صحنه میآورند. خیابانخانه به لحاظ شخصیتپردازی موفق عمل میکند و موقعیت دراماتیک پر از تناقضی را مفروض میگیرد. نتیجه کار اجرایی است قابل احترام که با نیمنگاهی به تئاتر مستند، روایتگر اجتماع کوچکی از انسانهای فراموششده است. همان کسانی که برای بازتولید زندگی خویش، به ضرورت و اجبار تن داده و گاهی تکهای از بدن خویش را به مشتری عرضه میکنند. همان آدمهایی که سقوط روزانهشان در آمارهای رسمی چندان شنیده نمیشود.