من به هیچوجه نویسنده نیستم و خودتان هم میدانید، پس بگذارید ماجرا را همانطوری تعریف کنم که خودم درک کردهام. البته تمام ترس و وحشتم هم دقیقاً از همین است؛ اینکه همهچیز را میفهمم! اگر میخواهید بدانید، یعنی اگر بخواهم از اولِ اولش بگویم، او یک روز آمد پیش من که چیزی گرو بگذارد …