"زیگموند فروید" پزشک اتریشی از سال ۱۸۸۵ که وارد حوزه شناخت ذهن پیچیده انسان شد تا هنگام درگذشتش در سال ۱۹۳۹ به مدت حدود نیم قرن مشغول نظریه پردازی در باب سلامت و بیماری روان بود و در این مدت بیش از بیست کتاب و دهها مقاله منتشر ساخت.
نبوغ، مطالعات وسیع و پشتکار بی نظیر فروید باعث شد که "نظریه ناخودآگاه" که پیش از فروید هم در فلسفهی قرن نوزدهم مطرح شده بود به نام فروید گره بخورد. "نظریه ناخودآگاه" حاکی از این است که اراده و آگاهی انسان سهم کوچکی در تصمیمات و انتخابهای او دارد و "جبر ناخوآگاه" بر جریان افکار و احساسات ما سایه افکنده است و ما همچون عروسک خیمهشببازی توسط فرایندهای غریزی، بَدوی و تربیتی "رانده می شویم".
گرچه نظریهپردازی فروید دچار اشکالات روشی (متودولوژیک) فراوانی بود و نظریهپردازان بعدی روانکاوی همچون آلفرد آدلر، کارل گوستاو یونگ، اریک فروم، کارن هورنای و فریتز پرلز نقدهای جدی و عمیقی بر نظرات فروید وارد کردند ولی همچنان فروید به عنوان پیش کسوت روانکاوی الهام بخش روندگان این طریقت باقی ماند.
زندگی شخصی فروید جدا از نظریهپردازیهایش نبود. به تعبیری میتوان گفت که نظریههای فروید در زندگی شخصی او جاری بودند و او خود اثبات این نظریهاش بود که هوش و آگاهی نمی توانند ما را از زیر یوغ "روان نژندی ها" رها کنند.
موضوع نمایشنامهی "زیگموند" جناب مهرداد کورشنیا همین است که فروید، خود چگونه اسیر کشمکشهای ناتوانکنندهی درونی است و چگونه کسی که تلاش میکرد رمزگشای جهان ناخودآگاه باشد در هزارتوی ناخودآگاه خودش گم شده است. این داستان فروید نیست، داستان تراژدی انسانی است، داستان تک تک ماست.
دکترمحمدرضاسرگلزایی - روانپزشک