متنی پر از استعارههای دقیق و هوشمندانه ( تا جایی که میشود گفت) با اجرایی عالی و چشمنواز
"که" نماد "چه" هست و "چه" نماد "که" را قبلا دوستان عالی و دقیق توضیح دادند.
من فقط میخوام (بدون هیچ اسپویل نمایش) بخشی از تاریخو فهرست وار بیان کنم.
از ویکی فقه، ویکی شیعه، ویکی پدیا، روزنامه خراسان، سایت صراط...
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
شاه سلطان حسین در انزوای حرم بزرگ شده بود و برخلاف پدرش شخصیتی آرام و مهربان داشت و به تحصیل علوم و معارف علاقهمند بود. دینمداری و
... دیدن ادامه ››
پرهیزگاری وی، بهویژه خودداریاش از نوشیدن شراب در جوانی، وی را شهره عام و خاص کرده بود؛ به گونهایکه قبل از پادشاهی، به وی «ملا حسین» میگفتند
دیانت شاه سلطان حسین باعث شد تا علمای شیعه از وی حمایت کنند. طوریکه در ابتدای سلطنتش فقیه نامی عالم تشیع محمدباقر مجلسی از او جانبداری کاملی به عمل آورد. مورخان ذکر میکنند که شاه سلطان حسین در زمان تاجگذاری اجازه نداد که صوفیان طبق رسم معمول، شاه را با شمشیر احاطه کنند و در عوض محمدباقر مجلسی را برای این کار فراخواند. محمدباقر مجلسی تاج شاهی را بر سر او گذاشت و خطابهای در ضرورت رفع فسوق و مناهی ایراد کرد. دربار صفوی در آن زمان از یک سو زیر نفوذ فقها (در رأس آنان شیخالاسلام محمدباقر مجلسی) بود و از سوی دیگر، خواجهسرایان و امیران قزلباش جبهه نیرومندی تشکیل داده بودند. تا زمان فوت مجلسی در ۱۱۱۰، گروه مذهبی بر خواجهسرایان برتری داشتند.
علامه مجلسی از سال ۱۰۹۸ در زمان شاه سلیمان صفوی و در حالی که ۶۱ ساله بود به منصب شیخ الاسلامی رسید. بعد از مرگ این پادشاه و جانشینی سلطان حسین، مجلسی از سوی پادشاه جدید بر منصب شیخ الاسلامی ابقا شد. شیخ الاسلام در دوران صفویان علاوه بر دریافت وجوهات شرعی به نظارت بر اجرای احکام شرعی و دستگاه قضاوت، اداره امور مدارس و مساجد و زیارتگاهها و تعیین ائمه جمعه و سایر مسائل مذهبی کشور میپرداخت
شاه سلطان حسین در جواب نامه سید قطب الدین نیریزی، که او را از خرابی اوضاع و فتنه قریبالوقوع افغانها هشدار میداد، نوشت: «راست است که فتنه افاغنه در کار است. ما هم خود به علاوه تدارک دولتی، تدارک دعایی کرده، امر کردهایم در اندرون از رجال و نساء سادات موسویه نخود را لاالهالاالله بخوانند. صباحاً و مساءً در کارند؛ انشاءالله آش معتبری فراهم کرده به کل خلق میخورانیم. از باطن سادات موسویه دفع بلا خواهد شد. از جانب شما هم ملتمس دعا هستیم که دولتخواهی فرمودید. زیاده زحمتی نیست.»
در داستانی آمده شاه سلطان حسین برای مقابله با افغانها دستور پخت آبگوشت سحرآمیزی را داد که پس از اطعام سپاهیان، آنان نامرئی شده و بر دشمن پیروزی یابند. طبق نسخهی پیرزنی استرآبادی باید در ظرفی دو پاچه بز نر با ۳۲۵ غلاف سبز نخود با آب پخته میشد و دوشیزهای ۱۲۰۰ بار «لا إِله إِلا الله» بر آن بخواند. تا سپاهیان بخورند و نانرئی شوند
زمان شاه سلطان حسین نفوذ منجمین در دربار و افراط و خرابکاری آنها در امور درباری و کشوری، به وضوح مشاهده شده است. آورده اند: «تمام مشغولیت شاه سلطان حسین در زمان حکومتش این بود که به جای سپهسالاران افرادی چون منجمان، حکیمان و ملایان را به دور خود نشاند و درباره مسائل بسیار جزئی و پیش پا افتاده به بحث بپردازند.
مثلا در غیر موقع فصل سال، برای شاه خربزه می آورند. این جماعت تشکیل جلسه می دادند و حکیم باشی بر روی سرد و گرم بودن یا قابض و مسهل بودن آن نظر می داد و منجم هم برای قاچ کردن و خوردن خربزه اسطرلاب می انداخت و مورد ساعت سعد و نحس را مطرح می کرد و بعد ملاها باید فتوا می دادند که این خربزه پاک شرعی است یا خیر؟ و بخورد یا خیر؟ و پس از این نظریه چند دعا قبل از خوردن بخوانند و سایر جزئیات در خصوص چگونگی آوردن خربزه و در کدام سینی و ظرف و با چه کاردی قاچ شود نیز آنها نظر می دادند.(تاریخ نظامی و سیاسی نادرشاه افشار)
شاه سلطان حسین صفوی، نمونه بارزی از افراد سادهلوح، خرافاتی و پرورشیافته حرمسرا بود. علاقه وی به جادو تا آنجا پیش رفت که بیشتر وقتش را با رمالان و منجمان میگذراند و بدون اجازه آنها آب نمیخورد، برای خود کتابخانههایی ترتیب داده بود که تعداد زیادی از کتابهای علوم غریبه و جادو در آن قرار داشت.
این کتابها معمولا وِردهایی را تجویز میکرد که شاه خیالپرداز صفوی، در طول روز، زیر لب میخواند و احساس امنیت و قدرت میکرد.علاوه بر این کتابخانه، شاه معتقد بود که باید عملاً به فنون کیمیاگری و جادو ورود کند و این کتابها برای نیل وی به اهدافش کافی نیست.
پس از محاصره اصفهان توسط محمود افغان شاه سلطان حسین شخصا شهر را تسلیم محمود افغان کرد و به استقبال او رفته و وی را به دربار آورد نقل است محمود افغان در گوشه تالار دربار بر مخده زربفت تکیه داشت. شاه به گوشه دیگر تالار هدایت شده در آنجا قرار گرفت. شاه سلطان حسین پس از ادای تحیّات گفت:
"فرزندم چون اراده قادر متعال بر این قرار گرفته که من بیش از این سلطنت نکنم و به موجب مشیّت باری تعالی وقت آن شده که تو از اورنگ سلطنت ایران بالا روی، من از صمیم قلب سلطنتم را به تو وا میگذارم و از خداوند توفیق تو را میخواهم."
شاه پس از ادای این چند کلمه، طره پادشاهی را از دستار برگرفته آن را برای تسلیم به محمود، به امانالله سپرد؛ ولی چون متوجه شد که محمود از این کار آزرده خاطر است، طرّه را از امانالله بازگرفت و خود نزد محمود رفت و آن را با دستهای خویش بر سر محمود بسته، بار دیگر برای وی توفیق خواست و بیدرنگ به جای خویش بازگشت و نشست.
پایان.
برخی با نگاه کردن به آسمان "حکم" میدهند و برخی با ورق زدن صفحات کتابی.
منجم قصه ما هم نماد اینان بود و هم نماینده آنان.
"حکم میکنیم خُن باید ریخت"
"چرا همیشه من؟"🥺
"آی"
"حکومت صفوی الی الابد با دوام هست"
⭐⭐⭐⭐⭐
۵ از ۵
به دعوت دوست فرهیخته سرکارخانم مریم علیپور همراه با رفیق عزیزتر از جانم فرزاد جعفریان و زهره مقدم مهربان و دوست داشتنی بعد از دقیقا دوسال قدم به سالن نمایش گذاشتم.
آخرین نمایشی که دیدم رئالیسم با بازی گرجی بود تو ایرانشهر و اینبار هم. اما...
هیچکدوم دیگه اون آدم سابق نیستیم و هییچی مثل قبل نمیشه
# من یک تماشاگرم