در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دی نوش مومنی رخ درباره نمایش امان: دیشب در جوار دوستان عزیزی به تماشای «امان»نشستم ، و مهمان آنها بودم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:17:10
دیشب در جوار دوستان عزیزی به تماشای «امان»نشستم ، و مهمان آنها بودم

کار پر پتانسیلی بود که از ظرفیتش به درستی استفاده نکرده بود
از تماشای ... دیدن ادامه ›› آن هم لذت بردم هم خیلی زیاد حرص خوردم

اولا دغدغه های این نمایش هیچ کدام از جنس سال ۱۴۰۳ نبود ‌. مربوط به حداقل ۱۰،۱۵ سال پیش می‌شد

همان روز ها که پخش شدن فیلم خانمان بر انداز بود یا عمل زیبایی انسان‌ها را انگشت نما می‌کرد،بازار خانم جلسه ای ها داغ تر بود و از جهالت ذهن ها سو استفاده می‌شد شاید اکران این اثر اواخر دهه ۸۰ می‌توانست کارآمد تر باشد

خصوصا کانسپت خانم جلسه ای چیزی بود که نسخه اش با کلیپ های (دیر اومدی نخواه زود برو ) چند سال پیش بسته شده و نسل جدید با آن ارتباط زیادی نمیگیرد.
بگذریم

بازی ها نسبتا قابل قبول بود، اولی و دومی و اخری را بیشتر دوست داشتم چون باورشان کردم

در مورد سومی ؛
لحنی هست که انگلیس ها آن را (uptalk ) مینامند در موردش علی بندی توی بی پلاس توضیح داده که لینکش را اینجا میگذارم ببینید

https://youtu.be/7ERzmjJ6KLg?si=3IzcHP_rUsGhlaOE

لحن او اینگونه بود و این نوع لحن همدلی مخاطب را کم می‌کرد .دوست داشتم پرسش ها کوتاه تر می‌شد و لحن را هم از یکنواختی خارج می‌کرد
در مورد چهارمی ؛
اینکه یک نفر سعی کنه اعمال جراحی زیبایی افراطی اش را با هر فلسفه و منطقی توجیه کنه جذابه اما نمیدانستیم سعی کارگردان برای low level بودن او را باور کنیم ( با این همه تکرار محمود جون ) یا high level بودنش را که آنقدر اشراف به فلسفه و فلاسفه داشت که حتی با آنها می‌توانست شوخی کند .

صحنه مینیمال ، در خدمت اثر بود و برداشتم این بود که هر کدام سعی می‌کرد ابروی ریخته شده از دیگری را جمع کند از نقاط قوت کار محسوب میشد

اما نخ تسبیح داستان که مهم‌ترین بخش پیوند دهنده این مونولوگ هاست مشخص نبود و اصلا وجود خارجی نداشت ، آنقدر روی منحصر به فرد بودن بیان و لحن و تیپ سازی این ۵ نفر تمرکز شده که از جمع بندی درست مغفول مانده است

خاطرم هست بچه تر که بودم وقتی انشا مینوشتم و نمیدانستم مطالب پراکنده ای که نوشته ام را چه طور جمع کنم ،راه ساده را انتخاب میکردم و ادعا میکردم که همه آن چیزی که گفته ام در خواب بودم همیشه این جمله را در انتها مینوشتم ( و با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم )

معلم های ادبیاتم هیچ وقت شاید متوجه این نکته نمیشدند و به انشایم ۲۰ می‌دادند اما خودم خوب میدانستم که در پایان بندی ضعف اساسی دارم

وقتی دیشب بعد از ۴۵ دقیقه که تازه گرم شده بودم منتظر بودم ببینم قراره به چه چیزی برسم گویی نویسنده نوشته بود (و با بلند کردن صدای دعای امان و کم سو کردن نور چراغ قصه به پایان می‌رسد )

این پایان باز نبود، این پایان رها شده و فکر نشده و ازاردهنده بود.

در نهایت به تیم خوش رو و بازیگران خوب خدا قوت میگم