تا قسمت سوم چیزی که شاهد هستیم فقط لوکیشن های داخلی و حرف است و حرف است و حرف . میشد کار رو به صورت یک نمایش رادیویی هم ارایه کرد
و هیج چیز هم فرق نکند انگار قرار است بیننده از لابلای دیالوگ ها رمز و راز و گره رو کشف کنه. . قصه ظاهرا بر اساس یک حادثه واقعی رخ داده در تهران ساخته شده که با ارجاع به آن میشود تفاوت های فاحشی در آن دید. نتها صحنه هیجان اور و در واقع نقطع عطف سریال یعنی صحنه قتل خیلی کلیشه ای و با بازیهای مصنوعی و گاه خنده دار ساخته شده. حدس زده میشود در ادامه قصه آن چیزی که باعث کشش قصه و جذابیت آن است نه خود درام .. که اوردن بازیگران جدید به صحنه است . تعدد شخصیت در واقع وقتی مفید است که در جهت قصه و داستان باشد وگرنه زاید و غیر ضروری است . شخصیت ها اصولا تا بدینجا خوب پردازش نشدند . صرف همسایگی چند نفر با هم نشانه اختلاف بعضی شان با هم یا بر عکس روابط غیر عرف بعضی دیگر نیست .
جمله آخر که نظر شخصی من هست اون چیزی که تنها برایم خیلی لذت بخش بود بازی بسیار عالی اقای معجونی و سرکارخانم نونهالی است که نشان از سبقه و تجربه صحنه این دو عزیز دارد .