جستاری در کودکی
قبل از هرچیز هشدار اسپویل را روشن نکردم اما ممکن است برخی از جذابیت روایت را در سطور انتهایی از دست بدهید
تیم کراوچ که نمایشنامه اصلی اجرای آدمبچه بر مبنای نوشته او است بر این باور است که نمایش میبایست در ذهن تماشاگر شکل بگیرد و نیازی به دکور و لباس ندارد.این ذهنت در کار جابر رمضان دست کم در مخاطب و آدمبچه نمایان بود، اما ادمبچه تهور و جذابیت بیشتری داشت.
آدمبچه تنها روایتی است از دوران کودکی و نوجوانی، حلقه مفقوده مطالعاتی همانند جامعه شناسی تا چندی پیش، در واقع اهمیت کودک در نزد علما پس از جنگ جهانی دوم و کمی بعد از آن با گذار از مطالعات زنان و جریان فمینیستی شکل میگیرد.
در حقیقت کودکی تا پیش از این در قلمرو یک امر خصوصی مطالعه میشد قلمرویی که یک علم سنگین مانند پزشکی و روانشناسی که خود را متکفل این میداند که به مسأله کودک بپردازد و آن را حل کند. این علم، کودک را به عنوان یک امر غیراجتماعی و یک امر وابسته درنظر میگیرد که اصلاً آمادگی ورود به جامعه
... دیدن ادامه ››
را ندارد.
از طرف دیگر، ما در یک قلمرویی از کودکی هستیم که خودش را به عنوان یک مسأله اجتماعی، بازیابی و بازتولید میکند و به آن میپردازد. نمایانگران اصلی این تفکر در رویکردهای جبرگرایانه و بعضا فونکسیونالیستی وجود دارد که در آن کودک و یا نوجوان یک مرحله درحال گذار بسوی بزرگسالی به شمار میرود که ماهیت بیولوژیکی داشته و باید مسیر بزرگسال و بلوغ را به سرعت بپیماید. در واقع این یک پرسپکتیو منفعل است که در آن به هرحال کوک باید رشد کند و به راه خود ادامه دهد، رویکردی که به تهدید ها و ارعاب کودک پاسخ مناسبی نمیدهد و کودک الزام به رشد دارد بدون آنکه به درستی درک شود و مهمتر از همه هویت آن به درستی شناخته شود. نمونه آن همیشه در جهان باستانی و حتی ایران خودمان نمود دارد، به طور مثال در داستان سهراب و یا سیاوش به گونهای مشخص دوره کودکی نادیده گرفته میشود و به سرعت به دوران بلوغ میرسیم.
در نقطه مقابل کودک یک کنشگر فعال است که دارای خصوصیات و هویت منحصر به فرد خود است. در حقیقت کودکان خود سازندگان جامعه و کودکی هستند و کودکی بیشتر ناظر بر آن چیزی است که هست نه آن چیزی که قرار است بشود و کودکی در امر عمومی مورد بررسی قرار میگیرد که دارای روند و هویت مخصوص به خودش است
آدمبچه به نوعی ناقض و معترض رویکرد اولیه است و از ابتدا ما شاهد کودکان و روایات ذهنی آنها هستیم،( شیر پاکتی خوردن، گوشی دکتری، نوع لحن و حرکات بازیگران از ابتدایی ترین نشانه ها هستند که بعدها با وضوح بیشتری مطرح میشود) پای ترس و آرزوی آنها مینشینیم و به هوش فیزیونومی کودک پرداخته میشود، هوشی که نقطه مقابل هوش منطقی است و به طرز تلقی و شناخت جهان پیرامون میپردازد. آدمبچه با آشنایی زدایی از یک روایت کلاسیک، دنیای دیگری را خلق میکند که در آن راویان کودکان هستند، انتهای نمایش این موضوع به اوج خود میرسد و شاید نقطه قابل توجه و اصلی نمایش در همان نزدیک ۲۰ دقیقه پایانی است، جایی که کودک جایگاه خودش را پیدا میکند و شیوه بازیگری و حرکات کودکان نیز هوشمندانه این مسئله را گوشزد میکنند. لازم به ذکر است که آدمبچه تلاش داشته است که نمایشنامه اورجینال را مقداری بومی سازی کند و با تغییر ملیت نقشها و برخی از تغییرات کوچک در متن به درک بیشتر آن کمک کرده است.
امتیاز من ⭐️⭐️⭐️⭐️