سفرهای پر از درد
امید طاهری
«امان» با لکنت آغاز میشود. زبانی که بریدهبریده و پارهپاره، یک خاطره تلخ و محو و مثله شده را روایت میکند. جملههایی که ناتمام ... کلماتی که نیمه ... عشقی که دروغ ... خشونتی که عریان ... و تجاوزی که تمام این ویرانی از آن آغاز میشود. از همان نخستین بارش در حیات بشر تا آخرینش که شاید آخرین لحظه فروپاشی تمام هستی باشد!
«امان» زنانی را گرد هم آورده که حتی در سخن گفتن از دردهایشان هم مدام (پاسخگو)! هستند. پاسخگوی تابوهای اجتماعی و فردی، پاسخگوی عرف و شرع و اخلاق و سنت، پاسخگوی غرشهای مردسالاری، یا نهیبهای محتسب.
«امان» تلاش کرده تا به اندرونی راه یابد. به آنجا که واگویههای زنانه، از خوش باشیهای خالهزنکی بسیار فاصله دارد و در فقدان حضور مردها، بر جای پای تاختشان روی پیکرهای زنانه نور میافکند و زخمهای عمیق و تازه را نشان میدهد.
«امان» در اندرونی از پوسته اولیه زنانگی عبور میکند و اگرچه زنان نمایش زیر سیاهی پارچهها، بدون بدن شدهاند اما پای درونیترین و عمیقترین
... دیدن ادامه ››
بیانگری بدنها و زبانها را وسط میکشد.
نمایشنامه عباس جمالی یک مجلس روایتگری است. در مجلس زنانهای که بهطورمعمول روایتگر مظلومیتهای تاریخی، مذهبی است و معمولا ترکیبی است از یک روایتگر و چند شنونده و مویهگر، اینبار نه روایت تاریخی که روایت اکنون برقرار است و نه یک روایتگر که با جمعی روایتگر مواجه هستیم و تماشاگر نیز همان مویهکنان این مجلس است.
جمالی باوجوداینکه نمایشنامهای زنانه نوشته اما سراسر متناش پر از جای پای مرد است. این اساس مبارزهای فمنیستی است که چندین و چند دهه است در سراسر دنیا و خصوصاً در کشورهایی که زنان در انقیاد مردها هستند یا این تابعیت بهناچار، ریشهای تاریخی فرهنگی دارد، شکلگرفته؛ اما در متن جمالی شاهد یکسویه نگری، افراط و انحراف رویکردهای فمنیستی نیستیم. اتفاقا در این نمایشنامه خود زنان نیز در شکل و ریخت زیست و سرنوشت خود دخیل هستند و مردانِ خشونتگر و شیطانصفت، یا مردانِ ضعیف و منحرف، تنها عاملان فلاکت زنها نیستند.
به همین نسبت میتوان این جامعه کوچک زنانه را به وضعیت کلی و اجتماع زنان ایران نسبت نداد چراکه در این حلقه پنجنفره جایی برای زن مستقل امروز ایرانی نیست. زنی که تعدادش در جامعه ما کم نیست. زنی که زنانه پای زندگی خود ایستاده و برای انسانیت و حریت خود میجنگد.
زنان نمایشنامه «امان» زنان پس از جنگ هستند. زنان پس از زخم خوردن. زنان به ماتم رسیده و افسرده. زنان پناه آورده به دعای امان! این اگرچه بخشی از واقعیت جامعه زنان است اما قطعاً تمام آن نیست. چه اینکه جامعه افسرده مردانه امروز هم رگ هستی و حیاتش را از شور و زندگی زنانه دریافت میکند.
عباس جمالی یک وضعیت ذکر مصیبت را در نمایشنامهاش قرار داده و در همین وضعیت باقی میماند. این تلخی و رک بودگی متن، ویژگی آن است و بناست با همین تلخی و ذکر مصیبت، تصویر روشنی از غفلتها و خشونتهای مردانه را به نمایش بگذارد.
مجتبی جدی نمایشنامه روایت محور عباس جمالی را بهدرستی اجرا کرده است. انضمام و پیوست وجوه نمایشی در طراحی صحنه، لباس و استفاده از آکساسوآر، اجرای جدی از این نمایشنامه را منطبق با مفاهیم و نیازهای متن شکل میدهد و درنهایت اتمسفری که نیاز چنین نمایشنامهای است در اجرای مجتبی جدی ایجاد میشود.
ظرافت زنانه و شکنندگی آن در چیدمان، یا لندآرتی که با استکانهای کمر باریک و ظریف تمام سطح صحنه را پرکرده، نسبت معنامندی با مفاهیم و رویکردهای معنایی متن برقرار کرده است. شبکهای از استکانهای ظریف که با هر لمس بادی از چادرهای سیاه احتمال افتادن و ترک برداشتنشان و خرد شدنشان هست. ظرافتی که اگرچه ویژگی زنانه است اما مصداقش در استکانها، باعث زحمت و دردسر و دست و پاگیری برای راه رفتن و حرکت کردن است. زنان گرفتار در چهارچوبهای ریشه زده در ذهن مردان. زنان اسیر در مسیرهای تعیینشده. زنان زندانی در ضخامت و سیاهی. زنان هزار بغض و اشک نریخته. هزار اشک نریختهای که از سر استکانهای شیشهای و شفاف سر میرود و تمام زمین را خیس میکند و این سفره بر اشک پهن میشود.
بازیگران نمایش «امان» درست و بهاندازه بازی میکنند و این کار را زیر چادرهای سیاه و در فقدان بدن زنانه انجام میدهند. عنصر اصلی و جانمایه متن را دریافتهاند و چه عجیب که گویی تمام زنان ما درد زنان را درک میکنند! این درک و دریافت اگرچه برای بازیگران تئاتر یک الزام حرفهای است اما اینجا انگار ماجرا جور دیگری است. درک و دریافت رنج زنان نمایشنامه امان، برای بازیگران این نمایش، چیزی فراتر از الزام حرفهای است.
اصالت متن عباس جمالی و اجرای مجتبی جدی در قصهها و روایتهایی که تعریف میشود، نیست. این همان جانمایهای است که درک عمیق بازی در بازیگران را شکل داده. نمایشنامه در چیستی روایتها متوقف نمیشود و در چیستی و چرایی وضعیت حرکت میکند. هر یک از این روایتها میتوانست چیز دیگری باشد.
همانطور که در ابتدای اثر و در روایت اول، زبان الکن زن مانع شنیده شدن کل روایت میشود، این عمد آغازین میتواند به کل پیکر متن و اجرا تعمیم داده شود. شما هر روایت دیگری را میتوانید جای اینها بگذارید. اصلا پا را فراتر ببریم و تصور کنیم در هر اجرا چند زن دیگر از میان تماشاگران روی صحنه بیایند و دور این سفره، سفره دلشان را باز کنند! چه اتفاقی میافتد؟ چیزی تغییر میکند؟ بله در روبنای اثر ممکن است تغییراتی ایجاد شود؛ اما فونداسیون و زیربنای این اثر بر چیز دیگری استوار است. آن مسئله اصلی همان عامل درک و دریافتهایی است که میان بازیگران و متن و از سوی دیگر میان تماشاگران عمدتا خانم و بازیگران، به وجود میآید.
به اشتراک گذاشتن مصیبت در نمایشنامه «امان»، کاری است که وضعیت جلسه زنانه را تغییر میدهد. محتوا را از گذشته به اکنون میکشد و زمان را بهروز میکند. وحشت از بیان مسئله از بین میرود و زنی که شاید درد بزرگش را فقط برای نکیر منکر میتوانست بیان کند، اکنون دارد بیان میکند. این قدرت پنهان تئاتر است که فارغ از اینکه نمایشنامه نگاهی به امید و رهایی دارد یا نه در تئاتر بهصورت ذاتی وجود دارد.