در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اجرارو درباره نمایش لوبوتومی: بار گرانِ تاریخ بر صحنه نحیفِ تئاتر محمدحسن خدایی اجرایی چون نمایش «
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:01:17
اجرارو (ejraaro)
درباره نمایش لوبوتومی i
بار گرانِ تاریخ بر صحنه نحیفِ تئاتر
محمدحسن خدایی
اجرایی چون نمایش «لوبوتومی» را می‌توان تداوم کار هنری کارگردان جوانی چون سهاب محبعلی دانست بعد از اجراهایی چون «موش‌مرگی» و «راهنمای جامع هیولا شدن». این‌بار هم یک واقعه کمابیش تاریخی، مقدمه‌ای شده از برای تمنای بازنمایی روایی‌ بر صحنه تئاتر و نسبتی که به تبع آن با وضعیت اینجا و اکنونی ما ایرانیان برقرار می‌کند. پرداختن به دوره‌ای پر تنش از تاریخ معاصر قرن بیستم، آن هم در حوالی جنگ جهانی دوم و نبرد ویرانگر ارتش هیتلری با ارتش سرخ استالینیستی، زمینه انضمامی روایت‌مندی این اجرا محسوب می‌شود. همچنان‌که مکان حوادثی که در نمایش لوبوتومی اتفاق می‌افتد مربوط است به یک بیمارستان روانی به نام «بابیلون». به هر حال زمانه جنگ است و مواجهه با تروماهای غیرقابل پیشگیری این فاجعه عالم‌گیر مقدمه ناتوانی در کنترل‌ آسیب‌های فاجعه. پس جای تعجب نخواهد بود که گفتار پزشکی در خدمت ماشین جنگی ارتش هیتلری قرار گیرد و توصیه به عمل لوبوتومی کند تا ساختار مغزی آسیب‌دیدگان جنگ دستکاری شود. در این چرخه بی‌پایان خشونت و تولید انبوهی انسان عاصی و مستاصل، لوبوتومی می‌تواند حافظه افراد را اعم از سرباز و مردم عادی به نوعی پاکسازی کند و تحت انقیاد دوباره درآورد. در این مسیر به اصطلاح علمی و در فقدان یک نظریه اخلاق‌مدار پزشکی، اجرا نشان می‌دهد که چگونه چهار گروه درگیر ماجرا شده و فرآیند دشوار لوبوتومی به مرحله اجرا درمی‌آید: نظامیان روس و آلمان، مردم عادی آسیب‌دیده، کادر درمان و اعضای کلیسا. بیمارستان محل تلاقی این قشرهای مختلف اجتماعی است و نقطه آجیدن‌ روایت «لوبوتومی». اجرا تلاش دارد ژستِ «ضدِ جنگ» بودن خود را تا به انتها ادامه دهد اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که در بازنمایی آن دوره وحشتناک تاریخی، موفقیت چندانی نصیب نمی‌برد؛ چه در سویه‌های رئالیستی روایت و چه در خلق فضاهای ذهنی و اکسپرسیونیستی. روایت چندپاره «لوبوتومی» که قرار شده در تناسب با جهان ... دیدن ادامه ›› نامنسجم لوبوتومی‌شده‌ها باشد، چندان که باید به درستی کار نمی‌کند و بیش از آنکه یک انتخاب زیباشناسانه و پژوهش‌محور باشد، نشانه‌ای است از ناتوانی روایت در عملیاتی کردن سیاست‌های اجرایی‌ جناب کارگردان در برساختن یک ساختار فروپاشیده تعمدی.
سهاب محبعلی در مقام نویسنده و کارگردان، بار دیگر به مانند گذشته با ترکیب چند فضای نامتجانس، انرژی کمیاب نمایش را در چند جبهه به‌کار می‌گیرد و شوربختانه در این نبرد تئاتری پیروز نمی‌شود. این قضیه به طراحی صحنه نمایش، شیوه بازی بازیگران و فرم روایی اجرا مربوط است. فی‌المثل فضایی که طراحی شده، شکلی از انتزاع را مد نظر دارد که نه چندان تماشایی است و نه بازتاب‌دهنده یک اتمسفر اکسپرسیونیستی بیمارستان روانی. بازی بازیگران بیش از آنکه بر مدار خلق باشد یادآور تقلید فرم‌های تثبیت‌شده قبلی است. بنابراین با اجرایی روبه‌رو هستیم که گذشته را معاصر ما نکرده و رنج لوبوتومی‌شده‌ها را به امری حس‌پذیر برای ما شهروندان اینجا و اکنونی، بدل نمی‌کند.
در نهایت می‌توان در رابطه با این اجرا، به این نکته اشاره کرد که برای باورپذیر کردن یک دوره تاریخی و اجراپذیر کردنش، به نمایشنامه‌ای بسیار دقیق با اجزایی هماهنگ و ساختاری مستحکم احتیاج داریم. در این وادی پر خطر، مهم‌ترین مساله بی‌شک پژوهش‌ تاریخی است و توضیح اینکه چرا تماشاگر ایرانی، در این وضعیت دشوار اقتصادی و تنش‌های اجتماعی، می‌بایست به تماشای اجرایی بنشیند که نسخه‌های درخشان غربی‌اش به راحتی در دسترس است و در عالی‌ترین شکل ممکن، رویکرد ضدِ جنگ تولیدکنندگان تئاتر و سینما را به مخاطبان عرضه می‌کند.
سهاب محبعلی همچنان به سرزمین مادری خویش بی‌توجه است و میل آن دارد از یک منظر غربی، به ساخت و ساز تئاتر در مقیاس جهانی بپردازد. به هر حال «اتوس» بازیگر ایرانی بر مدار دیگری شکل یافته و به راحتی توان بازنمایی زندگی مردمان کشورهای دیگر را ندارد. مخصوصا زندگی در زمان‌های چون جنگ ویرانگر جهانی و تحت انقیاد دستگاه سرکوبگر حکومتی بودن با طعم هیتلر و استالین. سهاب محبعلی به یک تغییر رویکرد هستی‌شناختی نیاز دارد؛ یک شوک بزرگ و یک تذکار زیباشناسانه که اهمیت محلی بودن را گوشزد کند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید