در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اجرارو درباره نمایش ریگ چاه: تئاتر؛مکان تحقق رویا و کابوس امیرحسین توکلی ریگ چاه، سیستان و بلوچست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:03:42
اجرارو (ejraaro)
درباره نمایش ریگ چاه i
تئاتر؛مکان تحقق رویا و کابوس
امیرحسین توکلی
ریگ چاه، سیستان و بلوچستان، زاهدان، پاسگاه مرزی، آسایشگاه. در انتهایی صحنه دو بازیگر به دیوار تکیه داده و ایستاده خوابیده‌اند. پایین پای‌شان ملافه‌ سفیدی روی یک بازیگر که دراز کشیده، انداخته شده است که به عنوان تخت سه نفره‌‌ آسایشگاه محسوب می‌شود. جلوی صحنه سمت راست، سکوی‌ست با فاصله‌ اندکی از زمین که به عنوان برج دیدبانی است و هربار که نوبت تغییر شیفت می‌رسد، بازیگران از گوشه‌ دیوار، با حرکت‌های مشخص بالا رفتن از پله‌های که نیست را نشان می‌دهند. شخصی روی برج ایستاده و دارد قرآن [اشهد] می‌خواند. در شروع نمایش نخست احساس می‌کنیم که با مرگ یک سرباز و سوگواری درباره نبودن او مواجهیم اما بعد حرکات فیزیکی اتفاق می‌افتد که ما را از پایان به آغاز روایت برمی‌گرداند. به موازات این سکو، میزی‌ست که بر رویش خرت و پرت‌های مختلف اعم از بازی ماروپله و شطرنج قرار دارد و در نهایت کمی مانده به صندلی تماشاگران، دوپوتین با طنابی بهم وصل شده و مرزی را ساخته‌اند که صرفا به معنی مرز ایران و پاکستان نیست بلکه مرز میان اجرا و تماشاگران نیز هست و تماشاگران با توجه به این نوع از قرارگیری در مرز همسایه نشسته‌اند و دارند بخش‌های از مصائب، خوشی‌ها، مشکلات و موقعیت‌های این پاسگاه مرزی را می‌بینند و همچنین برخی اوقات با چرخش سر بازیگران و حرکات بدن و چشم‌هایشان، فضای خالی را ایجاد می‌کنند که به مثابه حضور فرمانده پاسگاه است و برخی اوقات نیز در روایت‌های تک‌گویانه نمایش، به مخاطب عیناً اشاره می‌شود که خب این حرف‌ها دارد به مخاطب گفته می‌شود یا از آنجا که سربازان هرکدام از شهرها و قومیت‌های مختلف‌اند، در جای که صرفاً دو کرد در صحنه حضور دارند و گفتگو می‌کنند باز یکی‌شان ترجمه فارسی را می‌گوید و اشاره می‌شود که خب بالاخره باید مخاطب متوجه بشود. با وجود این مرز فرضی، باید گفت که اجرای ریگ‌چاه، با نمایشنامه‌ موقعیت‌محور درباره مصائب سربازان مرزی، اجرای ... دیدن ادامه ›› کمیک و حرکات فیزیکال طراحی شده، گروه بازیگری هماهنگ و پرانرژی، دکور مینیمالیستی و کارکردگراً هیچ مرزی در برقراری ارتباط با مخاطب به وجود نمی‌آورد. لحن ساده، صمیمانه، پرانرژی و دانشجویی اجرا مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد و فضایی ایجاد می‌کند که به مراتب، توسط اجراهای با دکورهای رئالیستی سنگین، بازیگران مشهور و هزینه‌های سرسام‌آور ممکن نمی‌شود چرا که خصلت پیچیده تئاتر، در همین سادگی است.
برای گروه اجرای «ریگ چاه»، کمبود امکانات، یک فرصت است. فرصتی برای ایجاد خلاقیت. برای برداشتن تاکید از عناصر فرعی همچون دکور و جان دادن به عناصر اصلی تئاتر همچون حرکت و بیان در گروه بازیگران و برای همین است که مهمترین نقطه عطف اجرا، گروه بازیگران آن و هماهنگی و شناختی است که آنها از شخصیت، بیان و بدن هم دارند. به نظر می‌رسد که اجرا، از تلفیق تجربیات زندگی دانشجویی و سربازی گروه بازیگران شکل گرفته است. برای همین فامیلی‌‌های خود بازیگران بر روی اتیکت‌های لباس‌ فرم سربازی باقی مانده و تنها اسامی‌شان تغییر کرده است. این گروه مشخصا در کنار هم زندگی کرده‌اند، رفتارهای هم را می‌شناسند و شوخی‌ها و حتی مصائب‌شان بسیار برای مخاطب ملموس است.
اجرای «ریگ‌چاه» به عنوان یک اجرای دانشجویی چند نکته منحصر به فرد دارد. پرداختن به یک موضوع مرتبط با دفاع از مرزهای کشور و شهیدان مرزی که در حملات تروریستی جندالله و دیگر گروهک‌ها کشته شده‌اند، به نظر می‌رسد که باید اجرای سنگین، تلخ، گزنده و تراژیک باشد. نخستین نکته جالب توجه «ریگ چاه»، تقدس‌زدایی و آشنایی‌زدایی از روایت‌های مرسوم از چنین موضوعاتی است. آدم‌ها در این اجرا زنده‌اند. شکست‌های بسیار داشته و آرزوهایشان بی‌شمار است. حرف‌های که می‌زنند ساده و ملموس است. قهرمان نیستند، اما صداقتشان در نمایش این آدم‌ها که رگه‌های از خود شخصیت واقعی‌شان را هم دارد، برای مخاطب دریچه‌ی را باز می‌کند که در تضاد با اجراهای با چنین موضوعاتی است.
نکته بعدی این اجرا، ایجاد یک وضعیت فراداستانی/نمایش در نمایش است که به عنوان یک امکان تئاتری به آرزوهایشان در صحنه جان می‌دهند. کاراکتر سیاوش در وضعیت خطرناک و بغرنج مرز می‌خواهد نمایشی را اجرا کند که درباره کمین از دست رفته‌شان است. فرمانده به او قول داده است که در صورت خوب بودن اجرا، بتواند در تئاتر مولوی تهران اجرا برود. نقش‌ها تقسیم می‌شوند و گروه بازیگران انگار بخشی از تمرینات خودشان برای به ثمره رساندن این اجرا را به ما نشان می‌دهند. انگار به رویاهایشان رسیده‌اند. کمینی که از دست داده‌اند، گرفتار می‌شود و تمامی اضافه خدمت‌شان بخشیده می‌شوند. دنیا روی خوب به آنها نشان می‌دهد. انگار سیاوش به آرزوی کارگردانی‌اش رسیده است، پیمان هم دیگر باید از پاسگاه مرزی دل بکند. صحنه امکان ایجاد رویا را فراهم می‌کند. هرآنچه که آنها بخواهند در آن ممکن است. آنها می‌توانند کارگردان بشوند، مهاجرت کنند و به معشوق‌شان برسند اما بعد در لحظه‌ ارمایل بر روی برج دیدبانی با اثبات گلوله جان می‌دهد. صحنه تاریک می‌شود. همه یکی‌یکی جان می‌بازند و در روشنایی صحنه، پشت به پشت هم ایستاده، تک‌گویی کوتاه می‌گویند و در گوشه‎ صحنه جمع می‌شوند. رویا بدل به کابوس می‌شود. ما تا به اینجا از آرزوهای از دست رفته این دانشجو-سربازها شنیده‌ایم، از اهداف‌شان، از اینکه چه شده آمده‌اند اینجا_به مسخره بازی آنها خندیده‌ایم و حالا، با سوگ‌شان، سوگوار شده‌ایم. اجرای «ریگ‌چاه»، حرف بزرگی نمی‌زند و همین صمیمانه‌ترین وضعیت ممکن را می‌سازد. وضعیتی که در آن صرفاً بر روی شهادت برای دفاع مقدس از کشور تاکید نمی‌شود و تلاش نمی‌شود که یک وضعیت مقدس و الوهیتی به آنها داده شود، بلکه اجرا جرئت این را دارد که بگوید، شاید هیچکدام این آدم‌ها نمی‌خواستند این گونه بمیرند که تصادف، شانس و تقدیرشان این بوده که اینجا باشند، آنها قهرمان نیستند، بلکه چون در این موقعیت اینجا بوده‌اند، چنین سرنوشتی داشته‌اند، و از همین رو، همین قهرمان نبودن، کاراکترهای نمایش را ملموس و اجرا را بدل به یک اجرای مبتنی بر تجربه‌های شفاف و انسانی و زاویه دید متفاوت به وقایع مستند از حملات تروریستی به پاسگاه‌های مرزی می‌سازد.

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید