عبدالهی نامه سرگشاده نوشت/
بازخورد اجرای الو، سلام از دید مصطفی عبداللهی
چندی پیش دوستی تلفن کرد و تبریک گفت که مصطفی دوره ناملایمات به سر رسید و به یمن بیماری و حرف و حدیث تو اینجا و آنجا اگرچه از قبل چنین طرح و نظری بوده و ماجرای بیماری تو شاید این موضوع مهم را تصریح کرده باشد، تفاهمنامهای بین وزرای محترم ارشاد اسلامی و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به امضا خواهد رسید که قطعا مشکلات سنگین درمان تو را آسان میکند، ما هم خدای را چون همیشه حمد و سپاس فراوان گفتیم و به انتظار نشستیم. بعد از کشف کاشف از ماحصل کار دانستم که البته "کاچی به از هیچ!!"
اما این حاتم بخشی دردی از من دردمند دوا نمیکند، چراکه بنده اولا 10 سال است تحتنظر و معالجه پزشکان مجرب هماتولوژی آنکولوژی بخش پیوند مغز استخوان بیمارستان دکتر علی شریعتی هستم و همانجا سال 82 پیوند آتولوگ مغز استخوان شدم و همچنان با هر عود و یا ناراحتی که بیماری برایم بوجود میآورد سر
... دیدن ادامه ››
و کارم با آن پزشکان محترم بوده و بویژه حال که قرار است در آیندهای نه چندان دور پیوند مغزاستخوان از نوع آلوژن شوم، بازهم در همان مکان و همان پزشکان و هزینه بالای پیوند! حال اساسا جنابان وزیران محترم در این بیماریهای صعبالعلاج و خاص بیشتر بحث جراحی و در بیمارستان بستری شدن نیست، بلکه طول درمان این بیماری که مصادف با طول عمر بیمارانست بستگی به داروهایی دارد که مصرف میکنند، این داروها غالبا ساخت خارج از کشور است و قیمتهای بسیار بسیار گزافی دارد.
بنده در این 10 سال زندگی خود را که فروختهام! هیچ!، آنچه از سهمالارث پدری هم پیشاپیش رسید، فروخته شد، چون اعتقاد دارم این بیماری صبر و حوصله خدادادی میخواهد و کفشهای آهنی برای دویدن و چمدان چمدان اسکناس و صد البته لطف خداوندی! حال با عرض احترام اگر در این خصوص و برای بیماران کارشناسی دقیق و فکری نشود- ببخشید جسارت بنده را – عطای این طرح را باید به لقایش بخشید.!!
بنده باید به یکی دو نکته اساسی اشاره کنم، حقیقتا من از اصحاب وزارت ارشاد اسلامی گله مندم، چهل واندی سال شرافتمندانه و مستمر و بجد کار تئاترکردهام، حتی در این دوره بستری در بیمارستان و به محض ورود به منزل و گذراندن دوره نقاهت نمایشی برای جشنواره رادیوتئاتر در منزل تمرین کردم که روز جمعه 9/4/91 در فرهنگسرای اندیشه اجرا شد؛ البته خودم حضور نداشتم چون تحت شیمی درمانی بودم.
این مهم را از این جهت بیان کردم که من تئاتر را از سر شکمسیری انتخاب نکردهام!! روی صحنه تئاتر مریض شدم و چهار دندهام شکست و نمایش عظیم "خاطرات هنرپیشه نقش دوم" را تا پایان بازی کردم. روی صحنه جوانیام را دادم و موهایم را سفید کردم، و حال آرزو دارم به همان خدایی که یکتاست و مرا آفریده روی صحنه بمیرم.
به خدا قسم تصور این بیمهری را نداشتم! مرحبا! دست مریزاد!
اما... اما مردم را دارم. روزی که در بیمارستان شریعتی، همین بستری بودن ماه پیش بر اثر حادثهای کلیههای بنده از کار افتاد و رسانه این خبر را اعلام کردند و مقرر شد بنده دیالیز شوم، وقتی از مرحله دیالیز به اتاق برگشتم، اکیپ پرستاری شادمان جلو آمده و گفتند شما چقدر خوش شانس هستید، آقایی تماس گرفته و گفته من بدون هیچ چشم داشتی حاضرم یکی از کلیههایم را به شخص ایشان اهدا کنم، تلفنی با ایشان صحبت کردم و بسیار مهربان برخورد میکرد و ما متوجهاش کردیم که هنوز امیدی هست. و ایشان بارها و بارها تاکید داشت که هر لحظه لازم باشد کلیهاش را خواهد داد و این حقیر باید به چنین عزیزانی ببالم و دوستشان بدارم.
یا در وب و دنیای مجازی دیدم عدهای جوان به حمایت من، برنامه نمایشنامهخوانی "الو سلام" نوشته آقای رایانی مخصوص را خودجوش بدون آنکه خانه تئاتر و یا مرکز هنرهای نمایشی مدد رسانشان باشند، خود انجام دادهاند. ابتدا تصور کردم یکجور پاس داشتن است و تقدیر و تشکر و چه... اما یک شب تماس گرفتند و خواستند به ملاقات من بیآیند؛ در منزل مهمانند و قابل احترام، به تمامی مقدسات قسم تا کنون هیچ برخوردی با حتی یک نفرشان نداشتهام، این گروه تئاتر "دستِ خالی" به کارگردان "کهبد تاراج" و نقش خوانی "آرش رستمی"، "کیوان امیرباقری"، "کهبد تاراج" و "هومن بنایی" که 26 خرداد ماه در دو نوبت اجرا داشته بودند، آمدند با چهرههای شاد و خندان و پیروز، با گل و شیرینی.
بعد از گپ و گفتگو من باب آشنایی، هنگام رفتن پاکتی پر از پول ارائه دادند، البته قصد نداشتم قبول کنم، چون بنده تا کنون از شخصی پولی دریافت نکردهام، اما یکباره دیدم اینان از جنس خود من هستند، خاک صحنه خوردهاند، روی صحنه عرق ریختهاند، اینان جوانان بیشائبه و بیریایی هستند که آنچه در توان داشتهاند در طبق اخلاص گذاشتهاند، پس چگونه میشود ماحصل کاری که تو نیز از جنس آنانی نادیده گرفت، به روی چشم گذاشتم مبلغ متنابهی هم بود اگرچه در چرخه درمان سنگین دردمندی من شاید اندک باشد، ورکه بزرگ بود چون زاییده روح جوانانی بود که برای شهرت و نام دست به اینکار نزده بودند، دستشان را میفشارم و صورت ماهشان را میبوسم؛ عمل آنان چنین فکری را در ذهنم متبادر ساخت که اگر آقای فرهادی با "جدایی نادر از سیمین" در هالیوود اسکار گرفت، من چنان تحتتاثیر جریان گروه "دست خالی" قرارگرفتم که پنداری در ایران جایزه بالاتر از اسکار گرفتهام.این روش پاینده باد؛ که این برو بچههای دلسوخته تئاتری بدعت نهادند.
حال با توجه به بیماریهای رنگارنگی که این روزها گریبانگیرهمکاران تئاتری و سینمایی میشود و منی که تجربه 10 ساله دارم و کاملا واقفم که چه هزینههای گزافی در پی خواهد داشت، همه با هم بیاییم دست به ابتکارعملی زده و کاری انجام دهیم که شان و منزلت هنرمند حفظ شود، کافی است یک پیشنهاد از ناحیه خانه تئاتر مبنیبر تشکیل صندوق درآمد یک شبه اجرای هر نمایش آن هم پرفروشترین شب اجرای آن بدون کسر مالیات یا سهم شهرداری یا انجمن نمایش، به مرکز هنرهای نمایشی بشود و این مرکز با حسن نیت و دوراندیشی و با توجه به اینکه در حال حاضر چندین و چند هنرمند بیمار و صعبالعلاج را تجربه میکنند این پیشنهاد را پذیرفته و با تعاملی که با کلیه سالنهای نمایش تهران دارد، مجموعه تئاترشهر، بنیاد رودکی، مجموعه ایرانشهر، مجموعه مولوی و مجموعه حوزه هنری از این پس تمامی نمایشهای در حال اجرا را موظف کند که یکی از پرفروشترین شبهای اجرایشان را در صندوق ذخیره کنند.
اینگونه این صندوق مالکیت شخصی نخواهد داشت و تمامی بروبچههای تئاتر صاحبان اصلی آن خواهند بود و اگر خدای ناکرده از صندوق پول دریافت میکنند، خود در آن شریک بوده و برای انباشته شدن وجه آن قبلا تلاش کرده یا بعدا خواهد کرد، من عاجزانه تقاضا دارم روی این پیشنهاد به جد فکر شود، شاید به ما نرسد ولی مطمئنا شأنیت دوستان هنرمندم حفظ خواهد شد، از همه کسانی که این پیشنهاد را حمایت میکنند و آنان که این طرح را به منصه ظهور میرساند از صمیم قلب سپاسگزارم.
مصطفی عبدالهی