با درام تلخی رووبرو هستیم که شک و سوءظن کشنده از جنس نمایشنامههای شکسپیر؛ در نهایت فاجعهای را رقم میزند.
بازیها همه خوب هستند و همه به خصوص سیما از پس انتقال احساسات به تماشاگر بر میآیند و هماهنگی بازیگران و کارگردانی قابل قبول است.
فقط ای کاش علاوه بر موضع انکار کامران در گفتگو با نگین و پافشاری در گفتگو با سیاووش، چالش و درگیری درونی کامران را قبل از فاجعه نیز در نمایشنامه شاهد بودیم؛ چرا که قطعاً با وجود این تناقض، کشمکش درونی زیادی در کار بوده است. در کل کار قابل قبول و دلپذیری بود.
آه ای یقینِ گمشده، ای ماهیِ گریز
در برکههای آینه لغزیده توبهتو!
من آبگیرِ صافیام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!