«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
با درام تلخی رووبرو هستیم که شک و سوءظن کشنده از جنس نمایشنامههای شکسپیر؛ در نهایت فاجعهای را رقم میزند.
بازیها همه خوب هستند و همه به خصوص سیما از پس انتقال احساسات به تماشاگر بر میآیند و هماهنگی بازیگران و کارگردانی قابل قبول است.
فقط ای کاش علاوه بر موضع انکار کامران در گفتگو با نگین و پافشاری در گفتگو با سیاووش، چالش و درگیری درونی کامران را قبل از فاجعه نیز در نمایشنامه شاهد بودیم؛ چرا که قطعاً با وجود این تناقض، کشمکش درونی زیادی در کار بوده است. در کل کار قابل قبول و دلپذیری بود.
آه ای یقینِ گمشده، ای ماهیِ گریز
در برکههای آینه لغزیده توبهتو!
من آبگیرِ صافیام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!
سباستین تیری با زبانی ساده و روایتی گیرا، توانسته است موضوع پیچیدهی هویت را به شکلی جذاب و قابلفهم برای عموم مخاطبان بیان کند. نمایشنامهی او علاوه بر موفقیت در فرانسه، در بسیاری از کشورهای دیگر نیز روی صحنه رفته و مورد استقبال قرار گرفته است.
متن تیری به زیبایی جان گرفت: بازیگران با ظرافت تمام، دیالوگها را به زندگی دعوت کردند و به عمق شخصیتها پی بردیم.
خوانشی درخشان از شخصیتها: هر بازیگر با انتخابهای هوشمندانه و اجرایی قوی، شخصیت خود را به شکلی باورپذیر و جذاب به تصویر کشید.
تمپو و ریتم مناسب: اجرای نمایشنامه خوانی با ریتمی مناسب پیش میرفت و هیچگاه خستهکننده نبود.
اجرایی امیدبخش: این اجرا نشان میدهد که نمایشنامه خوانی میتواند به یک فرم هنری پویا و جذاب تبدیل شود.
شاهد سبک روایتی آشنا هستیم؛ در یک اکوسیستم کوچک اتفاقی میافتد و این اتفاق ما را با کیفیت روابط چند زوج، مسائل پنهان آنها و ربطشان را با همین اتفاق آشنا میکند.
بازیها اغلب روان و خوب بودند. از بازیهای پراحساستر میتوان به رعنا همسر معینی و مینا همسر صدرا اشاره کرد. موسیقی تغییر صحنه تعلیق خوبی را القا میکرد و به حال و هوای کار میخورد.
از ایرادات کار میتوان به زیاد بودن شوخیهای کلامی در برخی صحنهها اشاره کرد. متأسفانه این نوع باج دادن به تماشاگر خیلی باب شده و آفت نمایش محسوب میشود.
ولی در مجموع کار سرگرمکنندهای بود و تماشاگر در عذاب گذشت زمان نبود.
این نمایش، یک اثر تأملبرانگیز و هوشمندانه بود که مخاطب را به تفکر درباره ماهیت خلاقیت و رابطه پیچیده بین نویسنده و شخصیتهایش وامیداشت. ایده درگیری ذهنی نویسنده، به زیبایی به تصویر کشیده شده بود و شخصیت اثیری دختر هنوز پا به اثر نگذاشته، به عنوان نمادی از امکانات بیپایان ذهن، به این اثر عمق بخشیده بود. بازیهای دقیق و حسابشده بازیگران، به این نمایش هویت بخشیده بود. خوشبختانه، نویسنده با پرهیز از شوخیهای بیمزه، به مخاطب فرصت داد تا در لایههای عمیقتر این اثر هنری غرق شود.