در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدرضا ریاحی پناه درباره نمایش گرامر: رفتن یا ماندن، مسئله این است! درود و سپاس فراوان از هنرمندان جوان و
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:49:31
رفتن یا ماندن، مسئله این است!

درود و سپاس فراوان از هنرمندان جوان و با آتیه، متین و فائزه. تلاش شما در طی نمایش قابل تقدیر و تأثیرگزار بود. فرصت تماشای این اجرا در آخرین روزهای آن، حتی بعد از استفاده نکردن از بلیط شب قبل بعلت مشغله شخصی و خرید دوباره بلیط، برایم به یادمادنی خواهد بود. فضای محدود داخل سالن بواسطه نزدیکی به صحنه اجرا صمیمی و خودمانی بود. در همان اوائل اجرا درخواست فرزند از مادر برای بهمراه بردن نَفَس مادر، اشک‌های من را جاری کرد. اگر این نمایش فقط برای همین یک دیالوگ طراحی شده بود، باز هم ارزش دیدن را داشت. چه چیزی با ارزش‌تر از نَفَس گرم مادر! به گمانم این اپیسود از نمایش نقطه عطف اثر بود. بعلاوه، نگاه مستقیم و چشم تو چشم بازیگران با تماشاگر در موارد خاص خیلی تأثیر‌گذار و خلاقانه بود.

در تلاش برای پاسخ به پرسشی که در انتهای نمایش مطرح شد، باید بگم که من قصد مهاجرت ندارم و سالهاست که دیگر دغدغه‌ی من نیست. هیچ کس را به مهاجرت ترغیب نمی‌کنم و نه هیچ کس را هم از مهاجرت منع می‌کنم. شاید این بیت مولانا از دفتر پنجم بهترین روش برای بیان ذهنیت من باشه آنجا که می فرمایند: هر وجودی کز عدم بنمود سر / بر یکی زهرست و بر دیگر شکر. بدین معنی که هر کس توانست از معادله loss and gain پیروز بیرون بیاید، می‌تواند راهش را در مسیر مهاجرت ... دیدن ادامه ›› پیدا کند. اگر کسی فکر می‌کند بعد از مهاجرت آنچه بدست می‌آورد فراتر از چیزی است که از دست می‌دهد آنگاه بهتر است چمدانش را ببندد چون مهاجرت برایش شکر خواهد بود و در غیر اینصورت زهری بیش نیست. هر چند، ایده کلی اثر بیش از آنکه در مورد مهاجرت باشد، در بیان شک و تردید از مهاجرت‌کردن بود. استفاده از اسامی واقعی متین و فائزه به گمانم بیانگر آن بود که هر دو هنرمند عزیز، زندگی واقعیِ خودشان را بازی می‌کردند و در تلاش برای همرسانی این تجربه‌ی شخصی بسیار هم موفق بودند. در هر صورت، من در دو حالت شاید دوباره به مهاجرت فکر می‌کنم: روزی که ببینم اشخاصی چون عادل فردوسی‌پور و یا همایون شجریان از این کشور مهاجرت کرده‌اند، چون بی‌شک بدون آنها سخت خواهد شد.

در طی این ایام پس از تماشای «انگلیسی» این دومین نمایشی بود که در خصوص مهاجرت طراحی شده بود. مشکل مشترک باز هم اینجا آنچان بود که روش تدریس زبان انگلیسی بر پایه روشی بود که سالهاست منسوخ شده و احتمالا بجز در مدارس و دبیرستان ها هیچ جا از روش grammar-translation استفاده نمی‌کنند. چرا نمایش باید بر اساس چیزی که در واقعیت وجود نداره طراحی بشه؟ بیش از یک دهه است که هر یکی دو ماه یکبار به فرودگاه امام رفت و آمد دارم ولی در طی این سالها هیچ گاه چشمان پرتردید از مسافری ندیدم. چه آنها که در ابتدای کار و درحال آماده شدن برای رفتن هستند و چه کسانی که به پای پرواز رسیده‌اند. علاوه بر این، در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که از سر اجبار و یا انتخاب، انسانها فردگرایی را پیشه زندگی خود قرار داده‌اند. اگر این نمایش بیشتر بیانگر واقعیت زمان حال باشد، باید احساس احترام و نگرانِ-«دیگری»-بودن هنگام مهاجرت را که بسیار در میان جوانان کمرنگ و غایب شده را واقع‌گرایانه‌تر نشان دهد. منظور از دیگری پدر و مادر، و به طور کل خانواده است. در حالی که امروزه همه، بدون شک و تردید، در پی موفقیت و پیشرفت خود در زندگی هستند، حتی اگر مجبور باشند مادر خود را تنها بگذارند. شاید وقت آن رسیده باشد که جامعه یک آمپول هوش شرافت DQ (نه تنها دیگران را درک کنی، بلکه واقعاً به آنها اهمیت بدی) به خودش تزریق کند. آیا این نمایش قصد دارد تلنگری بر نسل جوان بزند که سرزمین خود را براحتی ترک نکند؟ بله چنین است و ای کاش در غرب خبری بود!

در پایان باید اشاره کنم که این نمایش بیشتر بر اجرا و فرم تاکید داشت تا بر تعادل و توازن محتوا (مهاجرت و شک و تردید در خصوص رفتن و یا ماندن). اجرا در غیبت محتوای مناسب 70 دقیقه، به هزینه بیات شدن تم اصلی، دائما لباس عوض کرد تا پیش برود. در خصوص عنوان نمایش هم فکر میکنم Grammar به خوبی گویای محتوای این نمایش نیست. به نظر من، شاید "رفتن یا ماندن مسئله این است!" بهتر بتواند حق مطلب را ادا کند.

تشکر



خیلی ممنونم که اینقدر ریزبینانه با اجرا مواجه شدید و سپاس بی کران برای وقت ارزشمندتون که به گرامر هدیه دادید 🙏🏻🌼
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید