در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | میلاد فراهانی درباره نمایش بونکر: یکشنبه چهارم آذر ماه به تماشای نمایش بونکر نشستم . . . اولین بار بود
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:14:42
یکشنبه چهارم آذر ماه به تماشای نمایش بونکر نشستم . . .
اولین بار بود که در مجموعه تئاتر لبخند حضور پیدا میکردم ، به نظرم سالن خوبی داره و بزرگترین ... دیدن ادامه ›› مزیتی که داره موقعیت مکانی خوبش و داشتن پارکینگ اختصاصی هست . با اینکه پارکینگ قابل استفاده نبود ولی باز هم من کم تر دغدغه پیدا کردن جای پارک ماشین رو داشتم !
در ابتدای شروع نمایش طراحی صحنه رو خیلی دوست داشتم چون مشخص بود بهش خیلی فکر شده ، چرخش صحنه و همه المان ها به ما این حس رو القا می کرد که یک جورایی داخل یک بونکر هستیم و این برام جالب بود .
در مورد متن بخوام نظرم رو بگم ، متنِ خوب اما عجیبی داشت که به نظرم ساعت ها باید بهش فکر کرد و میشه گفت خیلی فراتر از متن های است که تا به الان اجرا رفته . (البته این برداشت من با تعداد محدود نمایشی هست که دیدم ، شاید دوستان نظر متفاوتی داشته باشند)
فراز و فرود بسیاری داشت و چون دیالوگ ها به صورت پینگ پنگی اجرا شد باعث میشد ریتم اجرا پایین نیاد اما باز هم یک جاهایی خسته کننده میشد . . .
به نظرم در اواسط اجرا یک نقطه عطف وجود داشت که خیلی برام هم عجیب بود و هم جذاب ، به طوری که احساس کردم با یک قطار به آینده سفر کردم و وقتی پیاده شدم انسان هایی عجیبی میدیدم . . .
انسانی که بٌرد داره . . .
انسانی که رم میخوره !
انسانی که Setup نداره و فقط Setting داره و دختری که بدون رم نمیتونه صحبت کنه و حرف های گنگ می زنه !
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش از بسته به بسته تر ، از خونه به دسته تر !
رمش بیرونه و اصرار داره رمش رو جا نزنه !
Reset نشه . . .
در نهایت به چشم دکتر چاقو میزنه و دوباره صدای قطار . . .
انگار دوباره سوار قطار شدیم و در دل داستان سفر می کنیم . . .
حرف هایی از جهان دوم و سوم . . .
در یک جایی از متن کاراکتر دختر به کاراکتر دکتر گفت : تو عصبی شدی چون باهات موافقت نشده!!! دقیقا با چی موافقت نشده بود؟؟؟
یعنی دکتر هم به دنبال نصب اون برد بود ؟
در ادامه کاراکتر دکتر گفت چرا باید برام مهم باشه؟؟؟
کاراکتر دختر میگه : چون خودت افلیجی ، چون از کار افتاده ای! چون کاری ازت بر نمیاد ...
دوباه صدای قطار . . .
اینبار با یک ارازل سطح یک عاشق مواجهیم ؟! یک ربات عاشق؟!
کلمات هیچ ربطی به هم ندارند ، هیچوقت نداشتند ! یک مشت توجیح مسخره ! تو به هم ربطشون میدی و همین دخلت رو میاره !
همه این ها چیزهایی بود که دیدم و شنیدم و هنوز هم دارم بهش فکر میکنم . . .
در مورد بازی ها ، جناب آذرنگ مثل همیشه عالی بودند و خانوم رسول زاده واقعاً سوپرایزمون کردن و بازیشون فوق العاده بود . . .
موسیقی عالی ، کارگردانی فوق العاده . . .
خسته نباشید میگم به عوامل نمایش بونکر