بیابانی در اطراف
کوه های خشک
جوانه ها قبل از رسیدن به باغ،به خواب فرو می رفتند...
کسی نماند جز چند خانوار
ما چند نفر.
آغازی برای پایان
غماری بر دامان این برهوت
تسلم شده بود نوبهار
بود و نبودمان را نحسی فراگرفته بود.
مگر انتهای این داستان برج عیوض است؟
لاابد چون ما میگوییم اینطور است!!
ما هم
... دیدن ادامه ››
پیمان شماییم
شرم نوبهار را به عقب رانده است.
لابد دستور خان است...
اینجا بازار تلخ عزاداراست
تو این زمان تمام واژه ها غریبن
زبونی که نگه قربان همون
سریه که قربانیه
شب در میان برج عیوضی ها سپری شد.
در یک ساعتی که گذشت،ایران برایم مرور شد.
تاریخ کهن،معاصر و حتی آینده!
جزئیات متن،بازی،چیدمان و ترکیب بازی ها و متن،انتخاب مکان اجرا و ....
همه و همه در کنار هم شب بسیار متفاوتی رو رقم زد.
دست مریزاد👌