در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدرضا ریاحی پناه درباره نمایش هست و نیست: با درود و سلام و خسته نباشید به گروه نمایش «هست و نیست». لحظات نرم، لط
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:09:58
با درود و سلام و خسته نباشید به گروه نمایش «هست و نیست». لحظات نرم، لطیف و شاعرانه ای در طول نمایش خلق کردید. تشکر از بابت تمامی زحمات. فن بیان و تُن صدای آقای کریمی شگفتانه ای در طول نمایش بوجود آورد. احتمالاً ایشان توانایی خوانندگی هم دارند و ای کاش یه اجرای کوچک زنده در انتهای نمایش انجام می دادند. این اولین نمایشی بود که احساس کردم کمی سینمایی اجرا می شود چون نمایش بر پایه فلش بک بود که خیلی با استفاده از نور پردازی مناسب اسپات لایت این کار انجام میشد. علاوه بر این فکر کنم در حقیقت آغاز نمایش با انتهای داستان زندگی دو نفر و جدایی آنها شروع شد و در طی آن فلش بکهای متعددی از دوران شیرین زندگی و سفرهای مشترک که احتمالاً مربوط به دوران خوش عاشق شدن یا Falling in Love بود ادامه پیدا کرد. در انتهای نمایش هم بیشتر بیانگر حسرت از اتفاقی که می توانست مدیریت شود و نشد. امیدوارم که برداشت من از نمایش درست باشد.

اینکه تم نمایش مربوط به تجربه تلخ زندگی مشترک یه زوج بود برای من تازگی نداشت چون نمایش های زیادی با این تم تولید می شود و بیان مجدد آن احتمالاً از سوی نویسنده محترم شاید هشدار به جوانان و آسیب شناسی یکی از مهمترین معضلات جامعه که ریشه در تصمیمات زندگی هر فردی است دارد. البته که اثر هنری هیچگاه وظیفه ای برای بیان و ارائه راه حل ندارد و وظیفه اش طرح مسئله و تلنگر به جامعه است اما به نظر میرسد که نویسنده قصد دارد بیان کند جوانان خیلی زود و خوب عاشق می شوند ولی برای عاشق ماندن یا Staying in Love تجربه لازم و یا آمادگی مورد نیاز را ندارند. در طی داستان چالش بر سر آن بود که یکی از دو نفر درگیر معضلات و گرفتاری های روزمره واقعی زندگی بود و دیگری گرفتار در احساسات گرم سانتیمانتالیسم که انطباقی با شرایط واقعی یه زندگی مشترک نداشت. هر دو بی تجربه در کنترل شرایط و ارائه راهکار برای برون رفت و گذر از چالش بوجود آمده بودند.

حتی اینک که دارم این مطالب را می نویسم شک دارم که طرح کلی داستان ... دیدن ادامه ›› را آنگونه که اتفاق افتاد فهم کرده باشم و این احتمالاً یا از دقت نکردن از سمت من تماشاگر باشد و یا اینکه داستان با یه پیچیدگی غیر ضروری در بیان مبهم اتفاقات داستان از سوی عوامل نمایش باشد. سوالات زیادی برایم پیش آمده که چون جوابی برای آنها ندارم نمی توانم نظر درستی در خصوص نمایش بدهم. چرا در طی نمایش بخشهایی که مربوط به بیان احساس حسرت از این جدایی بود فقط یکی از شخصیتها در بیان حسرت شرکت داشت و آن را روایت می کرد؟ آیا این جدایی برای هر دو آنها حسرت آور نبود؟ چرا در روی فلایر چاپ شده از نمایش تصویر سردیس زن در گلدان با «هست» و مرد با «نیست» عنوان نمایش تنظیم شده و همین نکته در عنوان انگلیسی نمایش هم تکرار شده. آیا این بدان منظور است که نویسنده علت اصلی جدایی آنها را شخصیت مرد داستان می داند؟ حتی در همین گلدان روی فلایر نمایش در سمت سردیس دختر یک شاخه گل که بیانگر وجود احساسات است قرار گرفته ولی در سمت چپ بالای سردیس مرد شاخه گلی نیست؟ آیا نویسنده مرد داستان خودش را قضاوت کرده و او را مقصر جدایی می داند؟ به چه علت؟

به گمانم داستان به مرحله عشق نرسید که در میان بودن و نبودن همچنان زنده بماند. آیا داستان فیلم «کازابلانکا» بیانگر یک عشق واقعی بود؟ و یا جذابیت آن بر اساس طرح یک مثلث عشقی هالیوودی با بازی همفری بوگارت و اینگرید برگمان در خاطره ها مانده؟

تشکر.
جناب محمدرضا ریاحی‌پناه عزیز
از شما برای این تحلیل عمیق و نگاه موشکافانه‌تون به نمایش «هست و نیست» بسیار سپاسگزارم.
خواندن این متن، حسی از تعامل بین مخاطب و اثر هنری رو زنده کرد که برای ما، به‌عنوان خالقان این اثر، بسیار ارزشمنده.
نکاتی که درباره فن بیان و صدای آقای بهزاد کریمی گفتید، به‌جا و دقیق بود. توانایی ایشون و خانم سحر خطیبی در انتقال حس، قطعاً یکی از نقاط قوت ... دیدن ادامه ›› نمایش بود..

تحلیل شما از داستان و ساختار روایی نمایش، از جمله اشاره به فلش‌بک‌ها، نورپردازی، و نگاه به تجربه تلخ زندگی مشترک، نشون می‌ده که با دقت و توجه زیادی اجرا رو دنبال کردید. هدف ما دقیقاً همین بود: طرح سوالاتی که تلنگری به ذهن و احساس مخاطب بزنه و گفتمانی رو شکل بده، حتی اگر پاسخ قطعی برای اون‌ها وجود نداشته باشه.

در مورد حسرت یک‌طرفه در روایت و جزئیات طراحی فلایر، این موارد به‌عمد در راستای تاکید بر بخشی از روایت و نگاه نویسنده طراحی شدن. همون‌طور که اشاره کردید، هنر وظیفه ارائه راه‌حل نداره، اما تلاش می‌کنه دریچه‌ای به سوی درک عمیق‌تر از مسائل باز کنه.

و در نهایت، مقایسه‌ای که با «کازابلانکا» داشتید، واقعاً جذابه.
شاید «هست و نیست» هم، مثل اون داستان، بیش از اینکه روایتگر یک عشق کامل باشه، به چرایی ناتمام موندن عشق و حسرت‌هایش می‌پردازه.
خیلی خوشحالم که چنین گفت‌وگویی با شما، یکی از مخاطبان فرهیخته و تیزبین نمایش، شکل گرفت.
امیدوارم باز هم شما رو در کنارمون داشته باشیم.
سپاس
۵ روز پیش، جمعه
درود بر کارگردان محترم جناب آقای کنگرلو،
از شما هنرمند محترم، خلاق و البته خوش تیپ که با سعه صدر مثال زدنی نوشته ها و بازخورد تماشاگر را مطالعه میکنید و پاسخ می دهید تشکر میکنم. تعامل شما با نظر مخاطبان قبلی را پس از بارگزاری متن خودم ملاحظه کردم و از شکیبایی شما آموختم. از بیانات شما فهمیدم که داستان را درست دنبال کردم و الان احساس آرامش دارم. در ابتدا یک سوال از محضر جنابعالی دارم و اینکه آیا نحوه کارگردانی این اثر بیشتر برخواسته و اجبار متن بود و یا خلاقیت کارگردانی؟ بهرحال بر هم زدن ساختار خطی رایج و روایت جریان سیال ذهن توی این اثر نمایشی برای من لحظات سختی بر جای گذاشت. دائم در این فکر بودم داستان کجاست و من چطور باید این تکه های پازل را به هم بچسبانم.

در مورد همدردی یکجانبه نویسنده با یکی از شخصیتهای داستان و نظر ایشان همراستا و هم رای نیستم. منطق روایت اثر دلیلی برای این همه ... دیدن ادامه ›› همدردی نشان نداد. شخصیت مرد داستان در ابتدای نمایش از خستگی حاصل از کار روزانه دائماً در حال استراحت کردن و چُرت زدن بود. چه کسی توی این شهر زندگی می کنه که علاوه بر ساعات کار روزانه چندین ساعت را در مسیر رفت و برگشت در ترافیک، توی ماشین یا اتوبوس و یا مترو سپری نکنه! از چَک زدن به همسر بخاطر یه مشاجره کوچک هیچ دفاعی ندارم، ولی آقای فیاض شخصیت مرد داستان را با حداقل ترین دلایل ذِبح و مُثله کردند. اینجا اصل تناسب جرم و مجازات رعایت نشد. مخاطب از پلان های نمایش بطور جداگانه لذت خواهد برد مثل گفتگوهای عاشقانه و زیبا در زیر باران، ولی اگر نگاه کُل گرا و holistic داشته باشیم داستان شکل نمی گیرد و نویسنده خود به قضاوت نشسته و حتی قبل از شروع نمایش به مخاطب بطور پیشینی اطلاع میدهد که قصد دارد شخصیت مرد داستان را بازنده از زمین اخراج کند. علاوه بر این شخصیت زن داستان آنچنان پُختگی، عقلانیت و تدبیر در گفتمان خود نشان نداد که شایسته این همه حمایت و همدردی نویسنده باشد. بعلاوه، به نظرم استفاده از یک اثر سینمایی ایرانی مثل «هامون» هم یاد و خاطره مرحوم مهرجویی، شکیبایی و فرهی را زنده میکرد و هم تناسب بیشتری با تم داستان در پایان نافرجام یک رابطه عاشقانه و حسرت باقی مانده داشت. مرد ایرانی، مرد تنهایی هاست.

در پایان خواهش می کنم نسبت به ورود بچه ها به سالن نمایش سخت گیری بیشتری کنید. از دست دادن حتی چند کلمه بخاطر پچ پچ های تماشاگران فهم داستان را سخت می کنه. تولید این اثر اصلاً جهت سرگرمی و تفننن نبود.
۵ روز پیش، جمعه
محمدرضا ریاحی پناه
درود بر کارگردان محترم جناب آقای کنگرلو، از شما هنرمند محترم، خلاق و البته خوش تیپ که با سعه صدر مثال زدنی نوشته ها و بازخورد تماشاگر را مطالعه میکنید و پاسخ می دهید تشکر میکنم. تعامل شما با ...
جناب ریاحی‌پناه عزیز،
از مطلب دوباره‌تون و حُسن توجه و نگاه عمیق شما به نمایش «هست و نیست» و اینجانب که نهایت مهرتان می‌باشد👊🏻بازهم بی‌نهایت سپاسگزارم.
واقعا بازخوردهای ارزشمندی مثل نوشته و دیدگاه شما، نه تنها برای من، بلکه قطعا برای تمام گروه نمایش، فرصتی برای تعامل و یادگیری است.

در پاسخ به پرسش جنابعالی، باید بگویم کارگردانی این اثر حاصل ترکیبی از وفاداری به متن و خلاقیت در اجرا بود. متن احمد فیاض با روایتی ... دیدن ادامه ›› سیال و غیرخطی، فضایی فراهم کرد که تخیل و ایده‌پردازی‌های کارگردانی بتواند در آن جان بگیرد. اما همین ساختار سیال، چالش‌هایی برای مخاطبان به همراه داشت که بخشی از آن آگاهانه در راستای درگیر کردن ذهن تماشاگر طراحی شد.

در مورد نگاه نویسنده به شخصیت‌ها و قضاوت احتمالی، نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم این است که آقای احمد فیاض نه به دنبال قضاوت، بلکه به دنبال بازتاب دادن زوایای پنهان روابط انسانی و چالش‌های آن بود. شاید تاکید او بر برخی جنبه‌ها و کم‌رنگ کردن برخی دیگر، به عمد در راستای نشان دادن تضادها و ایجاد تلنگر در ذهن مخاطب بوده است و هدف نویسنده، و کارگردانی بازتاب دادن برخی چالش‌های روابط انسانی و عدم قطعیت در قضاوت‌ها بوده است. البته در فرآیند اجرا، تلاش شد با افزودن لایه‌های جدید به روایت، این نگاه را متعادل‌تر کنیم.

در مورد نگاه نویسنده به شخصیت‌ها، این نکته‌ای است که کاملاً قابل تأمل است. همان‌طور که اشاره کردید، قضاوت پیشینی در داستان، می‌تواند ذهن مخاطب را درگیر کند و سوالاتی را درباره تناسب همدردی و قضاوت نسبت به هر شخصیت ایجاد کند.
در مورد استفاده از ارجاعاتی مثل فیلم «هامون»، پیشنهاد بسیار ارزشمندی است و تأثیرگذاری این نوع آثار در دل مخاطب ایرانی غیرقابل انکار است؛ شاید چنین ارجاعاتی در برخی از آثار بتواند عمق بیشتری به روایت ببخشد و ارتباط احساسی مخاطب را قوی‌تر کنند.

و اما نکته‌ای که درباره ورود کودک یا نوجوانان و رعایت سکوت در سالن فرمودید، کاملاً درست است. این نمایش برای تامل و تجربه‌ای عمیق طراحی شده و هر اختلالی می‌تواند تمرکز و درک مخاطب را مختل کند. حتماً این مورد را با جدیت بیشتری در نظر خواهند گرفت.
یک بار دیگر از همراهی شما و توجه دقیق‌تان به نمایش سپاسگزارم.
امیدوارم باز هم افتخار دیدار شما در سالن‌های نمایش را داشته باشم.
۴ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید