«قطار انگار سوزنی و نخی حاشیهی شهر را به هم میدوخت و آرام میگذشت.»
بدون تلاش برای پیدا کردن قصه، از حرکت موسیقایی کلمهها، صداها، نورها و پیکرها لذت بردم. نمایشنامهای به مثابه خط ملودی یک قطعهی موسیقی که به کمک حرکت بازیگران، نور، موسیقی و غیره ارکستر بندی شده بود.
برداشت روایی من از این اثر مثل برداشت روایی من از سمفونی شماره ۵ مالر است. همانقدر نامتعین، همانقدر مبهم و همانقدر زیبا و همانقدر رویاگونه.