فرید قادرپناه از آن دسته کارگردانانیست که از تجربه کردن نمیترسد. زمانی که تصمیم میگیرد اثر جدیدی خلق کند، خودش را محدود به سلیقهی مخاطب نمیکند. آنچه را در ذهناش میگذرد برای آنکه مخاطب بیشتر دوست داشته باشد، سانسور نمیکند. به همین دلیل است که کارهایش با یکدیگر متفاوت است. این بدین معنا نیست که برای مخاطب ارزش قائل نمیشود که اتفاقن خودش را جسورانه برای شنیدن نظرات متفاوت آماده میکند. همیشه به عناصر مختلف نمایش مانند دکور، گریم، لباس، موسیقی و ... اهمیت میدهد چرا که برای مخاطب احترام قائل است.
«بیستوهیچ» هم از نکاتی که گفتم مستثنا نیست و تفاوت زیادی با نمایشهای قبلی که از او دیدهام دارد.
صحنه، لباس و نور در فضایی نیمه سورئال با طراحی خوب سعید حسنلو، الهام شعبانی و علی کوزهگر به شکل تمیزی اجرا شده و در پارادوکس جذابی با بازی تقریبن یکدست بازیگران است که کاملن رئال ایفای نقش میکنند. میشود گفت نمایشنامه هم در دل خود این پارادوکس را دارد، جاهایی به نظر میرسد راوی اتفاقاتیست که در زندگی واقعی امکان رخ دادن ندارد اما در لایه زیرین، داستانی را بیان میکند که به شکلهای مختلف درجامعه
... دیدن ادامه ››
رخ میدهد.
«بیستوهیچ» در نیمه نخست بارها شما را میخنداند اما کمکم تلخی داستان خودش را نشان میدهد. به طور مشخص از زمان پخش آواز آن دختر. موسیقیای که حتا کمی آزاردهنده است اما وقتی میفهمیم چه چیزی پشت آن است، آزاری که از شنیدن آن دیدیم هم به نظر درست و عامدانه میآید. شاید تقلب رساندن باشد اما از زمان پخش آن آواز، چشمتان را از باکس شیشهای روی صحنه برندارید. اگر کمی دقت کنیم شباهت بسیاری با آنچه در جغرافیای ما رخ میدهد میبینیم؛ آواز زنان!
یا صحنهای که استنلی در لحظاتی که چیزی به باختش نمانده، چطور همه را به جان هم میاندازد، آشنا نیست؟
از نگاه من آنچه هوشمندانه در ابتدای کار از زبان یکی از کاراکترها بیان میشود که «اگر درام میخواهید، نداریم. منطق؟ نداریم. مکتب؟ نداریم. سبک؟ سبک خط قرمز ماست، نداریم.نتیجه اخلاقی، تاثیر اجتماعی، نظریه سیاسی نداریم» کاملن متضاد با درونمایه و نتیجهی نهایی این اجراست. درواقع این جمله توصیف آن داستان دیگریست است که در دل این نمایشنامه مطرح میشود. بیشتر توضیح نمیدهم تا جذابیت رودستی که «بیستوهیچ» به شما میزند، کم نشود.
بیپولی، دروغ، حسادت، خشونت، استبداد، سلطه، ترس همیشگی، فریب و هر آنچه روزانه در حال زندگی کردنش هستیم، در این نمایش وجود دارد، شاید به دلیل همین حس آشناست که میخندیم.
«بیستوهیچ» حرفش را در قالب یک داستان ساده میزند. اما راستش را بخواهید فارغ از اینکه حرفی دارد یا نه، وظیفهی اصلیاش را به عنوان یک نمایش انجام میدهد؛ سرگرم کردن مخاطب با قابهای جذاب، ریتم درست و مدت زمان مناسب.
در پایان باید گریمهای درست به طراحی بهاره اسدی و تیزر متفاوت این کار که محمدصادق زرجویان ساخته و من خیلی دوستش داشتم هم اشاره کنم.
خسته نباشید به تمامی عوامل این نمایش.