شخصیت سیاه (نمایش)
شخصیت «سیاه» یکی از شخصیتهای نمایشنامههای شادی آور قدیمی ایرانی است. مطمئنا سیاه از بازماندههای اقوام تیره رنگ ماقبل آریایی نیست. احتمال دارد که در دوره یکپارچگی قلمروی اسلامی که آمد و رفت تاجران تا سواحل آفریقا هم می کشید پای تعدادی از مزدوران و بازرگانان سیاه به این طرف باز شده باشد. در اواخر دهم هجری پرتقالیها نیز برای ساختن استحکاماتشان در جنوب گروهی برده از کرانههای حبشه و زنگبار به سواحل خلیج فارس آورده اند. اما مهمتر و قدیمی تر از همه این است که کولیهای دربدر آسیایی و خصوصا هندی چه پیش از اسلام و چه بعد از آن، چه خرد خرد چه دسته جمعی، هر چند یکبار به این طرف رو میکرده اند. اینها در سراسر ایران پراکنده بوده اند، و دوره گردی، مطربی، رقص و تقلید جزئ ذاتشان بوده است.
از عصر مغولها به اینطرف سیاه را در نقاشیها بصورت خادم مجلس طرب، کارگر، ملاح و سرانجام به هئیت عمله طرب می بینیم. در نمایشهای شادی آور ایرانی که اصل کولی دارد، سیاه بی شک یک کولی است، منتهی بازیگر که برای خنده دار شدن در همه چیز غلو میکند صورت او را هم به کمک دوده سیاه - یعنی تیره تر از آنچه هست - میکند. همچنان که لهجه او را تا سر حد مبالغه پیش میبرد.
سیاه را تا مدتها جزئ دستههای دوره گرد « نوروزی خوان» ، « میر نوروزی» و نظایر آن
... دیدن ادامه ››
می بینیم که با نامهای چندی چون « فیروز» یا آتش افروز و غیره با بزک و گاهی با صورتک می خواند و می رقصد و مسخرگی میکند. از این راه است که به تقلید وارد میشود و خصوصا در قصههایی که اساس آنها تمسخر لهجه و ظاهر افراد است جایی پیدا میکند. در اوایل قاجاریه گرچه سیاه مورد علاقه مردم است و در اغلب نمایشها ظاهر میشود ولی هنوز شخصیت نمونه این نمایشها نیست و مشخصات روانی و سنتی خود را بطور کامل بدست نیاورده است.
اما سیاه در قالب کامل شده خود غلام و نوکری بود که هجو میکرد و مسخره میکرد در عین زیرکی، سادگی و گاهی صرحت همراه با ترس. با وجود ظاهر مضحک مسخره اش، گاهی از عمق وجود او سخنان دردآلود و تلخی بیرون می ریخت که خنده را به زهر خند بدل میکرد.
سیاه و ارباب:
سیاه آدمی بود نسبت به اربابش از طرفی وفادار و از طرفی عصبانی. عصبانی به خاطر ضعفهای اخلاقی ارباب، یا به دلیل فاصله صوری و هم طبقاتی که بین آنها بود و سیاه با همه گونه فداکاری که میکرد کوشش به ترمیم و از میان برداشتن این فاصله داشت ولی ارباب خودبین با خود بینی اش بهر حال این فاصله را حفظ میکرد و او را همیشه به چشم غلام می دید. این کشمکش بی نتیجه درونی بود که سیاه را عقده دار کرده بود و همین بود که موذیگریها و رندیهای او را توجیه میکرد، زیرا او گاه - اگر نه عصیان - لااقل خربکاریهایی در کار ارباب میکرد چنانکه فرمانهای او را به کار نمیبست یا نافرمانی و تجاهل میکرد، صحنههایی که ارباب برای انجام کاری فوری عجله و اصرار داشت و سیاه در برابر خونسردی و انکار، و ارباب سعی میکرد با فریادهای اربابانه خود او را بترساند و سیاه با موذیگری خود را به نفهمی میزد معمولاً از خنذه دارترین صحنههای اینگونه نمایشها بود. سیاه که موفق نشده بود مناسبات ارباب و نوکری را تبدیل به مناسبات دوستانه کند، در واقع با اعمالی نظیر این گونه انتقام از اربابش میگرفت.
تأثیر سیاه از تعزیه:
به نظر میرسد که برخی قراین تعزیه و خصوصا تعزیه مضحک در ایجاد شخصیت نهایی سیاه بی تأثیر نبوده است. در تعزیه هم «قنبر» غلام حبشی علی سیاه است و نسبت به ارباب خود وفادار و فداکار. در تعزیه تکههای مربوط به قنبر بسیار مضحک است، او هم بذله گو و شوخ و رند است و هر بار که دستوری میرسد چند بار آن را نشنیده میگیرد و هر بار که برای کاری میرود چند بار از نیمه راه بر میگردد و چنین می نمایاند که دستور را فراموش کرده و آمده است باز بپرسد تا مطمئن شود. تمام مایههای سیاه تخت حوضی در قنبر هست به اضافه این نشانه که در تعدادی از نمایشهای تخت حوضی نام سیاه نمایش قنبر است. از طرفی دیگر تقلید که در این دوره در جست و جوی داستانهای تازهای برای بازی است حتی به اقتباس از داستانهای خیمه شب بازی پرداخت، خصوصیات سیاه خیمه شب بازی مانند تحرک فراوان و بی بند و باری و رندی و حتی صراحت زننده او را هم عینا به تقلید وارد کرد.