بهنام شریفی:
فیلم دوم مجید برزگر بعد از فصل باران های موسمی قابلیت رسیدن به یک فیلم خوب را داشت. شخصیت خاص پرویز با بازی خوب بازیگر ارمنی لوون هفتوان می توانست به یک شخصیت کامل و دوست داشتنی بدل شود. اما مشکل فیلم مثل اکثر فیلمنامه های ایرانی در پرده ی میانیش وجود دارد. وقتی انگیزه ها و کنشهای شخصیت درست پرورده نمی شوند، پس قاعدتا تصمیم گیریهای او هم قابل باور نمی شوند. وقتی مخاطب نتواند با شخصیت همذات پنداری کند، پس قاعدتا کنشهایش را هم باور نمی کند. در ضمن نمایش ملال با اشتباه گرفتن خود ِ مفهوم ملال فیلم را از نفس انداخته است. در یک سوم ابتدای فیلم عملا حادثه ای رخ نمی دهد و روزمرگی های پرویز دراما تیزه نشده اند. مشکلی که بیشتر فیلمسازان ایران درگیرش هستند. وقتی می خواهیم با ریتمی کند ملال و روزمرگی را نشان دهیم باید مفاهیم درست و جذابی داشته باشیم تا تماشاگر همراه شود. و به خاطر پرده ی میانی ، نتیجه گیری فیلم هم ابتر می ماند. در ضمن فضای فیلم ربطی به زندگی ایرانی ندارد. فیلم می توانست به نمایش زوال طبقه ی متوسط این روزها بدل شود که باز هم در این امر ناموفق می ماند. چرا که میزانسنها هم تقلیدی از فیلمهای اروپایی است و این جنس از سردی در زندگی ایرانی وجود ندارد. به هر حال تجربه های برزگر باید به نقطه ی درستی برسد. فیلمسازی که نوع خاصی از سینما را می شناسد، اما زندگی جاری در فیلمهایش این جایی نمی شود.