مهدی عبدالله زاده (منتقد فیلم):
پرویز: توفیق در فیلمنامهنویسی گروهی
در حالی که دهههاست که فیلمنامه کماکان چشم اسفندیار سینمای ایران به شمار میآید، حالا میتوان به خاطر موفقیت فیلمنامه «پرویز» در این سینما خشنود بود و ریشههای این توفیق را در فیلمنامهنویسی گروهی- که امری نادر در ایران است- جستجو کرد.
پرویز پیر پسر بسیار فربهی است که بیش از سی سال در خانه پدر تنهایش در یک شهرک بزرگ مسکونی زندگی کرده و همه اهالی او را به امانتداری میشناسند. شغل ثابتی ندارد، به وضع لباس و زندگیاش نمیرسد و در گذر از پنجاه سالگی هنوز مجرد است. در پی تصمیم پدر برای ازدواج مجدد، زندگی آرام و تکراری او دچار چالشهای تازهای میشود و همه داشتههای ناچیز زندگیاش از دست میرود. پرویز آرام و معتمد مردم، به ناگاه به انتقامجویی روی میآورد.
یک فربه کممو و پرریش و بدقواره، با خس خس مداوم نفس و لباسی گشاد، یک آدم سر به زیر و امین که راننده بچه مدرسهایهای محل است، یک آچار فرانسهٔ همهکاره و هیچکاره در نگاه اهالی با راکت پینگ پنگی در دست که هیچ وقت با آن بازی نمیکند، یک ۵۰ سالهٔ به بلوغ نرسیده که هنوز مخفیانه از سر بطری
... دیدن ادامه ››
آب میخورد و سالهاست نگاه از بالا به پایین اهالی را با احترام متظاهرانهشان تحمل کرده. پرویز، چنین شخصیت غیرمتعارف و جذابی است که نمونهاش در سی سال سینمای پس از انقلاب کمتر دیده میشود.
پرویز شخصیت جذابی است که با وجود پردازش بسیار دقیق و هوشمندانه در فیلمنامه، مرموز و ناشناخته باقی میماند. فیلمساز در روندی آگاهانه از او فاصله میگیرد و به او نزدیک نمیشود. نه از سی سال زندگی گذشتهاش چیزی میبینیم و میدانیم و نه از ریشههای اصلیتر و درونیتر برای روی آوردن او به انتقام آگاهیم. اما میتوانیم در پهنهای بیانتها شروع به حدس زدن کنیم. همین ندانستن و حدس زدن است که تماشاگر را مرعوب میکند و به فکر فرومیبرد و هراس از این که تعداد چنین آدمهای «ندید گرفته شده» در جامعه تا چه اندازه زیاد است را به وجود میآورد.
در هیأت نمونهای از صدها هزار آدمهای شبیه به خود، پرویز آدمی است که مستقل نیست و همیشه دنباله و زائده به حساب آمده. در عین لایق بودن و باهوش بودن ندیده گرفته شده. به باهوش بودنش زمانی پی میبریم که تصمیم میگیرد از انفعال بیرون بیاید و با زیرکی و مهارت دست به انتقامجویی بزند. حدس میزنیم شاید قربانی یک سیستم کورکورانهٔ استعدادکُش بوده، شاید عدم تناسب اندام و بیقواره بودنش عامل سرخوردگیاش و در حاشیه ماندناش بوده، شاید نظام ناعادلانه اجتماعی، او را به اتهام «غیر عادی» بودناش به محرومیت از حقوق اولیه زندگی محکوم کرده و دهها شاید دیگر. این شایدها، محصول همان رعایت فاصله فیلمساز با شخصیت است که ما را درگیر پرسشهای جدی و هراسهای جدیتر میکند.
تصویری که کارگردان فیلم -مجید برزگر- با رعایت این فاصله، از پرویز به ما ارائه میدهد با صحنهبندیهای حسابشده و قابهایی سرشار از ایدههای بصری ناب به کمال نزدیک میشود. برای نمونه، در چند پلان تکرارشونده در چند صحنه واقع شده در خشکشویی محله، پرویز را با آن شکم بزرگ و گردش میبینیم که کنار ماشین لباسشویی نشسته و گردش لباسها در گردی درِ شیشهای، در حکم قرینهٔ شکمِ گرد (و طوفانزده) اوست. یا جایی دیگر، برداشتن تکههای گوشت با انبردستی و خواباندن در مایعی که هنوز نمیدانیم آبلیموست یا سم کشنده سگها و گربههای اهالی محل، در قابی بسته نشان داده میشود بدون آن که چهره پرویز را ببینیم.
بازی لوون هفتوان در نقش پرویز به بهترین وجه در خدمت دنیای فیلم است. اما همهٔ فیلم لرزاننده چربی، در خدمت بازی لوون هفتوان است. تفاوت بازی او در این دو فیلم به طور مشخص به آگاه و مسلط بودن برزگر به کارش از یک سو و آشفتگی ذهنی استعدادی از دست رفته به نام محمد شیروانی از سوی دیگر است.