"یک جدایی، یک اسکار ... اینهمه مدعی"
اتفاقی می افتد، حالا به هر دلیلی متمایز است از اتفاقات روزمره، چه از این طرف بام چه از آن طرف بام، به هر دلیلی غیرمعمول است. بلافاصله جریانی شکل میگیرد، حالا له یا علیه اش، معمولا هم در همین فضای مجازی: عادت کرده ایم آنچه شاخکهای به ظن خود تیزمان درمی یابد در این فضای مجازی در معرض دید دیگران قرار دهیم، دنیای واقعی که سالهاست نادیده مان گرفته. مثالها بیشمارند، از ماجرای فرنود راستگو گرفته تا دایه ی عزیزتر از مادر شدن برای عزیز تازه از دست رفته ای که تا دیروز حتی نمیشناختیمش. صفحه ها میسازیم و کمپین ها تشکیل می دهیم، عکس و خبر و نامه، میگیریم و میگزاریم و سرگشایی می کنیم. تا اینجای کار، همه چیز به نظر طبیعی است، یعنی تا اینجای کار همه چیزمان به همه چیزمان می آید. اما از اینجا به بعد پای دسته ی دیگری از مترصدان جامعه شناس به مهلکه باز میشود، که انگار اولین کسانی هستند که سر بزنگاه از راه رسیده اند و انگارتر که برای اولین بار دریافته اند که ما به واقع مردمان جوگیری هستیم و "بس است دیگر بابا" راه می اندازند ضمن مقاله های روشنفکریشان با مایه های اجتماعی که آسیب شناسی میکنند این هجمه ی جوگیرانه ی ایرانی جماعت را. با درصد قابل توجه ای از این دسته ی دوم مشکل دارم، که نشسته اند به کمین، تا پشت چنین حرکات به اصطلاح جوگیرانه ای، قدی راست کنند و خودی نشان دهند: که اگر این جوها و جوگیرهای همیشه در صحنه نباشند، همیشه در حاشیه اند و پایشان به هیچ متنی باز نمیشود ...
اصغر فرهادی با پدیده ای به نام جدایی نادر از سیمین، بالاخره و برای اولین بار پای اسکار را به سینمای ایران باز کرد، بگذریم از آن در کمین نشستگانی
... دیدن ادامه ››
که حالا باید دستاویزی می یافتند تا از پس "یک جدایی"، فرهادی و موفقیتش، به موفقیتی دست بیابند. موفقیتی که به سادگی حاصل میشود، بی اینکه تخصصی داشته باشی، خودت را ضمیمه ی موفقیت کسی میکنی که از پس تلاش، تخصص یا نبوغی اثری خلق کرده و در آستانه ی برخوردن محصولش است، جریانی میسازی و حاشیه ای را به متن میکشانی و از پسش سر بر می آوری به دیده شدن. من ایرانی جوگیر، که در هیچ رسانه ی ملی ام حتی خبری از این اتفاق بزرگ درز نکرده، اگر از این تریبون مجازی دست نزنم و پای نکوبم و آن جمله های فرهادی روی سن، که تبرعه ی من است از همه ی آنچه در دنیا ننگ دامنم شده، را به هزار بیان با توی هموطن سرخورده به اشتراک نگذارم، که پس مریضم و باید به پزشک معالجم رجوع کنم. باز هم میگذرم از آسیبشناسان کمین کرده، که این شادمانی عمومی را هم برنتابیدند و با چوب جوگیری راندند.
حالا بعد از یک سال، او که قبلتر برایمان از شباهت اسکار با جشن گچساران گفته بود تا هم خودش را آرام کند به سنگهایی که انداخته و هم ما را برحذر دارد از جوگیری احتمالی، لب به راز مگو باز کرده که: "ما لابی کردیم، فرهادی اسکار گرفت" ... تا دیروز علیه بودن میصرفید و حالا له بودن. بعضی ها معلوم الحالند، حالا هم با بروزی طبیعی از حال معلوم ِ معلوم الحالی روبروییم، اولین بار نیست، آخرین بار هم نخواهد بود، عادت شده است برایمان که زل بزنند در چشممان، بلندی دیوار حاشا را نشانمان بدهند و از دیوار کوتاه حیا بالا بروند. از این هم ناگزیر میگذریم ...
حالا منتقد سینمایی دورترها منتخب انجمن منتقدان، و حالا معلوم الحال، پشت کامنت آقا رضای گل! در وبسایتش قایم شده تا از پس موفقیت فرهادی تئوری توطئه آغاز کند و از پس استدلالات درخور راننده تاکسی-مسافر تصدیق کن، که نه، حتی مناسب فضای آسمانی پای منقلی، برای سر شانه هایش ستاره بخرد و درجه بگیرد. افتخارش شود که در یک سایت خبری-تحلیلی طرفداران سینما، کامنتی را در حد یک خبر استدلالی داغ کند و در خبر ضمیمه اش افتخارتر کند که یکی از مهمترین بازتابهای این خبر در سایت جوان آنلاین اتفاق افتاد، که ضمن چاپ کامل متن آقا رضای گل! خواستار شفافیت بیشتر شمقدری، دربارهی ادعای لابی شد. و در پایان دست خودش را اینگونه رو کند که: "در این بین بیشک جای اظهارنظرهای یک طرف بیش از اندازه محسوس است؛ شخصی چون اصغر فرهادی که باید دید آیا در روزهای آینده در مقام دفاع از هویت اسکار خود بر خواهد آمد یا خیر"...
گرفتید چه شد؟ آن یکی از جمشید بسم الله رونمایی میکند تا خودش را از مهلکه ی التهاب بازار خلاص کند، این یکی آقا رضای گل! را پرده برداری میکند تا کار را برساند به جایی که بگوید من آنم که اصغر فرهادی هم باید از هویت اسکارش دفاع کند ... به ظاهر متفاوتند، اما نگرش، رویکرد و هدف مشابه است
"آره تو خوب"، اسکار را شما لابی کردی، دمت گرم. تو هم خوب، که ضمن به سینه زدن سنگ اخراجی ها و حالا رسوایی، وقت میگذاری و آقا رضای گل! را هم از کار و زندگی می اندازی که پرونده بسازی و توضیح بخواهی برای اسکاری که گرفته شده و شادیش کرده شده، اما انگار سهم شما از این موفقیت به اندازه کافی داده نشده است ... فقط سرت که خلوت شد پشت پرده ی مابقی ۵۹ جایزه ی بین المللی اش را هم برایمان بگو، که فرهادی که می آید توضیح بدهد، کامل همه را یک جا شفاف سازی کند، چون احتمالا سرش شلوغ است، باید برود برای گرفتن جوایز فیلم بعدیش رایزنیهایی لازم را انجام دهد