در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آیدا حصاری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:39:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است


چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود

گیرم که برکه ای، نفسی عاشقت شده است


ای سیب سرخ غلط زنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است


پر میزنیّ و وای به حال پرنده ای

کز میله ی قفسی عاشقت شده است


آیینه ای و آه که هرگز برای تو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است (فاضل نظری)
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق


عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق

فاضل نظری
من در ایینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور ؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟
هیچ
تو همه هستی من ، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟
همه چیز
تو چه کم داری ؟ هیچ
حمید مصدق
طفلی به نام شادی… دیریست گم شده است
با چشم‌های روشن براق
با گیسویی بلند… به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر
«شفیعی کدکنی
ﻭﺍﯼ، ﺑﺎﺭﺍﻥ؛
ﺑﺎﺭﺍﻥ؛
ﺷﯿﺸﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺴﺖ .
ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺍﻣﺎ،
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻘﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺴﺖ ؟
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﺮﺑﯽ ﺭﻧﮓ،
ﻣﻦ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻔﺲ ﺳﺮﺩ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺩﻟﺘﻨﮓ .
ﻣﯽ ﭘﺮﺩ ﻣﺮﻍ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ،
ﻭﺍﯼ، ﺑﺎﺭﺍﻥ،
ﺑﺎﺭﺍﻥ،
ﭘﺮ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .
ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯿﻬﺎﺳﺖ !
ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﻢ،
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﻮﺍﻣﻮﺷﯿﻬﺎﺳﺖ .
ﻣﻦ ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ،
ﻭ ﻧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﮔﺮ ﭼﻪ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺩﻝ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭ،
ﺳﺤﺮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺣﻤﯿﺪ ﻣﺼﺪق
به شخصه عاشق اشعار حمید مصدقم زیااااااد
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
تشابهی بیش نیست! :)
۰۸ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سکوت را دوست دارم سکوت،صدای عشق است..عشقی که فاصله ها را نیز به چالش میکشد...فاصله هایی که ابهامشان،ساقه های ترد شقایق را متزلزل میکنند... و اندوهشان پوشت شب را خراش میدهند..من از همان عشقی میگویم که غرورش،بنفشه را به سخره گرفت..و کوتاه ترین شعرش،..کوچ پرستوهارا به تعویق انداخت...عشقی که پرنده را پرنده کرد.....و شاعر را شاعر....عشقی که صدای سکوتش خلوتم را شکست.....و مرا دچار کرد..که به قول استادم سهراب،دچار یعنی عاشق....و من نیز دچارم...دچار و شیدای او...و هنوز هم سکوت کرده ام...که سکوت صدای عشق است...
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
به به ....همیشه سرشار از عشق باشی ....
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
همچنین شما نیلوفر جان.............الهام جان اتفاقا این شعر بهم الهام داد....خیلی دوسش دارم...اولشم اگه اشتباه نکنم اینه:خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست...نه وصل ممکن نیست...همیشه فاصله ای هست...
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
خیلـــــــــــی هم خوب :)
۰۲ خرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست...
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست؟ "

فریدون مشیری
نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار
پر شدم از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که باز آمده
جستم از جا و در آیینه گیج
بر خود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق
تار شد چهره آیینه ز آه
شاید او وهمی را می نگریست
گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه ام عریان در جامه خواب
لیک ... دیدن ادامه ›› در ظلمت دهلیز خموش
رهگذر هر دم می کرد شتاب
نفسم نا گه در سینه گرفت
گویی از پنجره ها روح نسیم
دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته من
عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بیتاب دویدم سوی در
ضربه پاها در سینه من
چون طنین نی در سینه دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه پاها لغزید و گذشت
باد آواز حزینی سر کرد فروغ فرخزاد
مریم:چرا زدیش رضا؟ .......رضا:من باباشم...
عالی بود....عالی......مخصوصا شهاب حسینی....صحنه ی پشت پنجره....کلی گریه کردم با این فیلم..
با سلام و تشکر دیروز اولین اجرای مجدد خدای کشتار بود و من برای اولین بار این نمایش رو دیدم...من در زمینه تئاتر تازه وارد هستم و خوشحالم نمایشی رو دیدم که تا مدت طولانی به من احساس خوبی داد.....در مورد بازی ها باید بگم آقای مولایی واقعا عالی بودند و من ارتباط فوق العاده ای با نقش برقرار کردم.....درباره ی خانم تیرانداز هم همینطور ایشون بسیار توانمند هستند و با جون و دل بازی میکنند......و اما در مورد آقای خطیبی بر خلاف آقای معصومی بنظر من بازی ایشون بسیار زیبا بود و بیشتر از انتظار من بود...البته این یک نظر کاملا شخصیه...خانم رهنما هم مثل همیشه خوش درخشیدند ...از موسیقی آخر کار خیلی لذت بردم و بنظرم هماهنگی زیبایی ایجاد کرد...در آخر باید بگم شب خوبی رو تجربه کردم...با تشکر از همه ی عوامل این نمایش.
حضور شما هم تا مدت ها باعث خوشحالی و حال خوب برای ماست
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
با سلام و تشکر از خانم احصاری
منظورم من این بود انتظارم از این دو بازیگر بیشتر از این بود نه اینکه بد بودن
من بازی آقای خطیبی رو تو فیلم اسب حیوان نجیبیست با اینکه چند لحظه بیشتر نیست خیلی قوی تر و تو نقش رفته تر دیدم ! شاید کمی به خاطر بازی کردن نقشی بزرگتر از سنشون و همسر خانم رهنما بوده باشه
البته در صحبت ها اشاره کردم که چون فیلم این کار رو قبلا دیدم اینگونه گفتم
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۲
بله آقای معصومی متوجه منظور شما شدم...شما همینطور که خودتون گفته بودید کارهای زیادی از این دو عزیز دیدید...اما من اولین کار تئاتریه که از این عزیزان دیدم..شاید تفاوت نظرمون به این علت باشه...نظر شما هم بسیار محترمه...
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید