- علاقهمند به سینما،کتاب،موسیقی،تیاتر، گوش کردن، قدم زدن، شعر، متفاوت بودن
maziarmajd@gmail.com
من یک بار متولد شده ام
لیکن هزاران بار مرده ام.
شعر به من یاری داد
تا عذاب های این مرگ را کم تر حس کنم.
شعر تخفیف مرگ های من است.
احمد شاملو
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شب شعر خیلی ویژه *** میعاد سی و ششم
همیاری جان پیشاپیش برای پررنگ کردن این پست،قدردان هستم.
شب شعر ما روز جمعه این هفته مورخ بیست و چهارم اردیبهشت ماه راس ساعت 17 برگزار خواهد شد. اینبار از دو جهت شب شعر ما ویژه است. اولین شب شعر سال 95 و جشن دو سالگی شب شعرمون.
حرف زیادی نیست!یادآوری ها رو هم تکرار میکنم,دوستانی که تشریف میارن حداقل یک شعر از هرکسی که دوست داشتن برامون بخونن :)
* تم شعری این هفته هم که "خاطره"هست(یعنی دوستانِ شاعر, لطف کنن و شعری در وصفش بسرایند و دوستان دیگر یک شعر از خود یا دیگران در مورد این موضوع میخوانند.)
پ.ن.خواهشمندم دوستانی که تشریف میاورید گزینه می آیم را بزنید تا برنامه ریزی بهتری انجام شود.
پ.ن. من هم به عنوان دیکتاتور مخلوع در این مراسم حضور به عمل می آورم
آدرس : کافه کنج -خ ولیعصر-نرسیده به خیابان فاطمی-پاساژ کامران-طبقه اول
به امید دیدار همه دوستانِ جان :)
لبخندت
ریشه های هرز این بغض همیشگی را
می سوزاند
و نگاهت
این خیال سوخته از اشک را
سبز میکند.
من از تو خداوندگاری خلق کرده ام
و دستانت پیامبرانی است
که مرا به معجزه ی عجیب آغوش دعوت میکند.
بانوی من.
با اتفاق حضور مکرر شو
در انتهای رویا ایستاده ای
دستانم را
همچون ریشه های درخت انجیر معابد،
می گسترانم
از دل خیال
از تاریکنای حسرت
تو را می کشانم
تا که تندیس قصه ام
به حفیفت
لبخند بزند
مرجانه
شعر های من ساده تر از این حرف هاست
نه خبری از استعاره های پیچیده است
نه واژه های دشوار،
نه تشبیه های چندپهلو...
در شعرم،
دلتنگی همان دلتنگی،
غم همان غم
و عشق یعنی توست...
سونامی در شرق آسیا،
داعش در عراق،
...مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا
اه!!!
هیچوقت اخبار مهم را پخش نمیکنند!!!
من هنوز
نگران عاقبت
مژه ای هستم
که از چشمانت افتاد....
وقتی به تو فکر می کنم
فصل باران های موسمی
آغاز می شود،
و هزاران هزارنهنگ سیاه پوش
به خاک می نشینند
و تو بی خبر
از این همه اتفاق
با لبخندت
دنیای دیگری را
آفتابی می کنی...
دلم گرفته ،
و دستانت
برای باز کردن این گره ی کور
چه دور.
آسمان روشن
اما
برای آمدنت،
چه دیر
اجازه بده ،
فقط این بار
در این شعر
تنها از خودم بگویم...
هرچه باشد،
هوا برای حرف زدن از تو
بیش از اندازه بارانی است.
پ.ن. شعر مشترک نیلوفر ثانی عزیز و من ... ممنونم ازش واقعا.
درود به مازیار عزیز و دوستان خوبم مرجانه و آقا مهدی ارجمند
مازیار عزیز ممنونم که با پیشنهاد حذف و اضافه ی یک کلمه ، مرا در ذوق و هنرت شریک میکنی
قلمت زیباست و آرزوی موفقیت های درخشان رو برات دارم