احسان قصری:
"پرویز" بیش از هر فیلمی یادآورِ دخترِ کارخانهی کبریتسازیِ آکی کوریسماکی است. داستان تباهیِ پیرپسری است که پادوی خشکشویی شهرکِ محلِ سکونتشان است (نماهایی که پرویز در کنارِ ماشینِ بزرگ لباسشوی نشسته است و شکمِ برآمدهاش به موازاتِ دایرهی کوچکِ دستگاه قرار گرفته است و گویی در دروناش آشوبی برپا است، بینظیر از کار درآمدهاند) و در تنهاییاش همبازیِ کودکانی است که به راحتی میتوانند جای فرزنداناش باشند امّا زمانیکه قدم به قلمروی مردسالارانهی پدرش میگذارد، جنسیتاش نفی میشود و کاری بهجز آشپزی، ظرفشویی و نظافت ندارد و در برابرِ اوامرِ او سکوت میکند (چه انتخابِ هوشمندانهای است لوون هفتوان با اندام درشتاش برای ایفای نقشِ پرویز و بازی او با آن خسخس نفسهایش). پرویز کودکی است که هیچگاه به مرزهای بلوغ نزدیک نشده است و فقط باد کرده است، ورم کرده و در آستانهی گندیدهگی است و تنها زمانی که با فاجعه روبرو میشود، تصمیم میگیرد که حفرههای پرشمارش رو پُر کند. دیگر فرمانبَر نیست بلکه فرمان میدهد. طغیان میکند و چهچیز یا چهکس بهتر از اجتماعی تا این میزان خشن میتواند او را به سمت توحش رهسپار کند. حیوان و آدم میکُشد و امیال جنسیاش را سرکوب نمیکند (سکانسِ دستکشیدنِ پرویز بر روی مانکن) و حتا میتوان حدس زد که با زنِ همسایه همبستر میشود و در ضیافتِ پایانی این اوست که در مقامِ پدر مینشیند و او را محاکمه میکند.
تماشای فیلمِ پرویز یکی از بهترین تجربههای فیلمبینی این اواخر بود. از دست ندهید.