فیلمی که تو عید چنگ به دلم زد. تو تمام سکانسها خودم و اون پسر بچه ی 10 ساله دیدم و تمام بی قراری های بچگیم به خاطر هر چیزی که فکر میردم بهتر از مال خودمه از جلو چشم رد شد، هر چند معلول بودن مریم و رضا تراژدی داستان رو بیشتر میکرد. و ماندگار ترین صحنه ی این فیلم تو ذهن من وقتیه که رضا پیک موتوری شدو تمام راهو تا مقصد میدویید.