من خیلی وقت است که اینجا نبوده ام و نمیدانم چنین متنهایی را کجای این سایت باید گذاشت و اینکه اصلا باید گذاشت یانه؟!
این مطلب نقدی است بر خدای کشتار آقای کوشک جلالی،که دو سه روز پیش توی یکی از روزنامه ها منتشر شد.
این البته خلاصه ای جمع و جور و مطبوعات پسند!است.
کمی خودمانی تر و طبیعتا طولانی ترش را میشود از این ایجا خواند :www.2saatsardard.blogfa.com
نمایش "خدای کشتار" واقعه ای عجیب با کارکردی عجیب تر استکه این روزها درفرهنگسرای نیاوران درحال رخ دادن است.
نمایش نه چندان قدرتمندیکه
... دیدن ادامه ››
بخاطر فروش قابل توجه آن در سال گذشته،دوباره درحال اجراست.نمایشی از نویسنده ای صاحب فکر وخوش ذوق که با ریزبینی و دقت تمام دراحوال آدم مدرن به درونی ترین وقویترین امیال آدمی پرداخته است.میل به خشونت،قدرت،رجوع به غریزه وسلطه بر دیگری.
این نمایشنامه با رویارو کردن دوخانواده متمدن که برای دعوای بچه هایشان ملاقاتی ترتیب داده اند تا مثل آدمهای بافرهنگ راه حل متمدنانه ای برای آن پیدا کنند وارد دنیای شخصی و عقیدتی آنها میشود..در مسیر بحثهای این دوزوج درباره این واقعه،آنها به عللیکه باعث رخ دادن چنین اتفاقی شده اند میپردازند.گاهی این بچه و گاهی دیگری مقصر شناخته میشوند.بحثها اغلب با زنگ خوردن تلفن آلن قطع شده و اورا بی توجه به محیطی که درآن است و رعایت ادبی که از اودر این محیط انتظار میرود،در حال صحبت با همکارانش درباره مسئله ای در یک شرکت دارویی نشان میدهد.شرکتی که با تولید انبوه دارویی که عوارض جانبی آن کنترل و تایید نشده جان بسیاری از آدمها را به خطر انداخته است.
نمایش با جلو بردن چند موقعیت معمولی و حرف توحرف شدنهای مدامی که حول مفاهیمی چون احترام به دیگری(همسر،فرزند،هم کلاسی،همنوع)،حقوق بشر،جنایات رخ داده در سالهای گذشته و مسببان آن،دعوای دو بچه و مقصر آن،میگردد؛ادامه پیدا میکند.
همنیطور با پیش رفتن نمایش شخصیتها از آن پوسته بافرهنگ و مدرن و مودب خود دور شده و هریک در نشاندادن ذاتش از دیگری پیشی میگیرد.آنها از کوچکترین فرصتهایی که برای حمله و غلبه بر دیگری پیدا می کنند استفاده کرده و بی توجه به مناسبات خوانوادگی،جنسیتی یا هر قاعده دیگری که تا قبل از این برایشان مهم بود،سعی در یافتن یک حامی برای خود و اشاعه قدرتشان دارند.شخصیتهامدامجبهههایشانراتغییرمیدهندوبهطورپیوستهبایکدیگرمتحد شدهوبلافاصلهازهممتفرقمیشوند.آنها کم کم تبدیل به هیولاهایی میشوند که دیگر با چیزی که ابتدای نمایش از آنها دیده ایم قابل مقایسه نیستند.اما اینها همان ها هستند.فقط در نشان دادن آنچه بودند تظاهر را رعایت میکردند و برای بودن، به رسمیت شناخته شدن،پیشرفت و کسب قدرت بیشتر در جامعه شان-جامعه ای که آنهم به صورت ظاهری با قوانین وقواعد متمدنانه! ای اداره میشود- به این پوسته آزارنده-چون زرهی سنگین که جنگویان برای کمتر آسیب دیدن،وزن ودست وپاگیری آن را برخود هموار میکردند-تن داده اند.
نمایش سرشار از موقعیتها و دیالوگهایی است که نوعی ابزوردیسم را به ذهن متبادر میکند.واین نگاه لاجرم به گروتسکی ظریف انجامیده است.لبخند خفیفی که از کمدیهای رفتاری و فحاشی های غیرمنتظره چنین آدمهای با فرهنگی،سر میزند،بلافاصله جای خود را به تاملی درباره آنچه درحال رخ دادن است میدهد.و تبدیل به آهی کوتاه و تلخ میشود.
اما چرا اجرا،در صحنه ای کردن چنین نمایشنامه ای ناتوان است؟:
1.کارگردانی:
در نمایش خدای کشتار،علاوه بر خوانش غلط از شخصیتها و فضا و وایده کار،طراحی صحنه ابتدایی(نه بخاطر کمینه گرایی در تعاداد یا نوع وسایل،بلکه بخاطر نامتناسب بودن آن با فضای نمایش واین اشتباه که درخانه های روشنفکر و هنردوست،همه چیز به حد کمال خود تقلیل یافته است.آنچنان که حتی کتابهایی که آنهمه برای صاحبشان گرانبهاست،کف زمین نگهداری میشود)و بخصوص کج بردن مسیر نمایش به مقصدی اشتباه،خطاهای فاحشی صورت میپذیرد که از کارگردانی که جسارت نمایشی کردن چنین متنی را به خود داده بعید است.
شخصیتها(آلن،آنت ودر بسیاری از موارد ورونیک)باآمدن جلوی سن و با چشم دوختن در تماشاچیان، به ایراد دیالوگهایشان(که اغلب جُکهای رکیک وکم مایه ای است که در متننمایشنامه چپانده شده است)میپردازند.قاعدتا شخصیتها در نمایشی واقعگرا،تماشاچیان را مخاطب خود قرار نمیدهند،چرا که در چنین نمایشی،دیواری قراردادی با عنوان دیوار چهارم تعریف شده که مرز بین تماشاچی و شخصیت است.
پس آیا شخصیتها با دیوار سخن میگویند وبرایش جک تعریف میکنند؟اگر چنین است پس باورپذیری چه میشود؟
ممکن است اینطور به نظر آید که این نمایش اصلا با رویکردی واقعگرایانه اجرا نشده است.حتی با قبول این ادعا(هرچند به غلط)رعایت چنین قراردادهایی در همه انواع نمایش،غیر از تئاترهایی که به نوعی تجربی یا آیینی خوانده میشودند و یا در نمایشی که شکستن دیوار چهارم لزومی داشته باشد،ضروری است.
مسایل ریز ودرشتی از این قبیل در نمایش خدای کشتار وجود دارد که ناشی از نقض قراردهای ثابت شده ی تئاتری(آنهم نه بخاطر سویه آوانگارد بودن وساختارشکنشن) برای دست یابی به هدفی که همانا خندان تماشاچی به هرقیمت و بدست آوردن دل او و گرفتن رضایتش برای دیدن ادامه نمایش است.
اگر این اشتباهات خودخواسته،تنها بههمین دلیل انجام شده بود بازهم با اغماض میشد از کنارش گذشت،چراکه حقیقتا به صحنه آوردن نمایشی پر از دیالوگ و صحبتهای بعضاً حکیمانه و نظریه پردازانه، کار دشواری است و برای کارگردانهای کم تجربه،خطایی است قابل چشم پوشی.اما نه تنها دلیل این اشتباهات از نیت دیگری سرچشمه گرفته است،آقای کوشک جلالی نیز بنا بر حواشی امر،کارگردان کم تجربه ای نیستند.این فضای کمدی و خنده آنچنان در نمایش زیاد استفاده میشود،که دیگر نه فقط یک چاشنی برای تحمل شنیدن حقیقتهای تلخ متن،که مود غالب اثر میشود و آن را از بن و اساس متمحل تغییر ماهیت میکند.
نمایشی که ذاتا یک درام مدرن است به یک کمدی فیزیکالتبدیل میشود.روح ذاتی آن مکیده شده و بادی مشقی به کالبد بیجان آن دمیده میشود.
ایده ی فلسفی آن(که پر است از ارجاعات روانشناسانه و جامعه شناسانه و تاریخی)تبدیل میشود به یک دعوای پر زد و خورد زن و شوهری.
2بازیگری:
در بازیگری اصلی وجود دارد که نه تنها در کلاسهای آکادمیک،که دیگر در هر آموزشگاه کم مایه ای هم به هنرجویان آموزش داده میشود و آن اینست: حس و حال و انرژی ای که درحال بازی شخصیت،در لحظه ای معین در بازیگر وجود دارد و او درصدد بازی آن است شبیه به لیوانی است تا خرخره پراز آب.بازیگری که لیوان است از همه آن حس و حالی که آب باشد،باید تنها مقدار اندکی را بروز بدهد.این باعث خواهد شد که تماشاچی،حس بروز نیافته عظیمی که در پشت این نمونه کوچک است را درک کرده وتحت تاثر قرار بگیرد ولذت ببرد.در هر سبکی مقدار بروز این حس متفاوت است.مثلا در کمدی میشود کمی،فقط کمی بیشتر ارائه کرد.
بازیگران نمایش کشتار،به خصوص بازیگران زن این نمایش در تمام لحظات درحال نمایش دادن تمامی لیوان خالی شده ای هستند که در همان لحظات ابتدایی نمایش چندین بار،ته آن را بالا آورده اند.جیغها و فریادهای بی علت،عدم درک درست از موقعیت بازی و همبازی خود،حرکات اغراق شده و انجام هر کنش بی علت وپادرهوایی که تحت تاثیر صدای خنده تماشاچیان بر آنان عارض میشود موجب انزجار هر مخاطب فن آشنایی خواهد شد.
آدمهای واقعی همیشه بیشترین تلاششان را صرف پنهان کردن آن چیزی میکنند که واقعا هستند.بازیگران این نمایش اما آنقدر بیتاب نشان دادن شخصیت حقیقیشان هستند که از اولین و کوچکترین فرصتها برای افشای آن استفاده میکنند و همچنان انتظار باورپذیر بودن دارند.
بازی نسبتا روان رضا مولایی و تیپی که اشکان خطیبی نزدیک به شخصیت درآوردهرا البته نبایددر سایه بقیه ضعفهای کار،با بی انصافی نادیده گرفت.
3.و اما دلیل اصلی:
با توجه به چکیده کوتاهی که از طرح و ایده نمایشنامهگفته شد،انتخاب(یا توفیق اجباری) سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران،در این شهر،تهران عزیز،انتخابی بس بجا و موشکافانه بوده است.تهران شهری است در تکاپوی مدرن شدن که این نمایش میتوانست همچون کنشی هنرمندانه، نه که علاج واقعه ای را قبل از وقوع بکند،که هشداری باشد برای بازتر کردن چشم مخاطب به آینده ای که در انتظارش است.یا باتوجه به انسانی بودن،لامکان و بی زمان بودن نمایشهایی از این قبیل،رودخانه ی گذشته ای را تصویر کند که بستر جریان تاریخ ما برای رسیدن به امروز است.
و انتخاب تماشاخانه ای در قسمت شمالی شهر،جایی که ظاهرا عناصر این مدرن شدن بیشتر نمایان است،باز میتوانست خاکی باشد ریخته روی شصت کارگردانی با ذکاوت.
اما نمایشی با چنین بن مایه و با چنین تناسب درونمایه ای با فضایی که قرار است درآن اجراشود،به شیوه ای روی صحنه میرودکه -علاوه بر ضعفهای تکنیکی کار،که شرحش در بالا رفت- قصد ایجاد تاثیری درست صدو هشتاد درجه عکس آن چیزی که میبایست،را دارد.
و متاسفانه موفق هم میشود.
نمایشنامه ای که با هنرمندی تمام قصد ایجاد تلنگری بر آدم ها دارد.و این کار را نه با رویکردی اخلاقی و تعلیمی.بلکه فقط با نشان دادن حقیقتی دردناک از حقایق روح بشر انجام میدهد،تبدیل میشود به کمدی فیزیکال و جک پرت کن کم مایه ای که باعث تخدیر و غفلت بیشتر همین بشر میشود.تبدیل میشود به لحظاتی شاد و سرگرم کننده که مخاطبش را برای یکی دو ساعت از آنچه اطرافشان میگذرد بکند و پرت کند توی جشنواره شادی و بی غصگی.
ممکن است بگویید که این کندن بشر از واقعیت خسته کننده و رنج آور اطرافش و میزبانی از او در دنیایی خندان و خیالی یکی از وظایف هنر است.
اما برای چنین قصدی استفاده از چنین وسیله ای(نمایشنامه خدای کشتار) کمی غیرمسئولانه و به نظر سودجویانه می آید.
آقای کوشک جلالی میتوانست برای نیل به این مقصود برود نمایشنامه ای کمدی بردارد و اتفاقا خوب هم کار کند تا نتیجه ی درستی هم بگیرد.و البته میتوانست این کمدی خیالی را برود آن پایینهای شهر و برای آنهایی که واقعا احتیاج به چنین مسکّن های مقطعی ای دارند اجرا کند.
به هر صورت استفاده از نمایشنامه خدای کشتار و تبدیل آن به نمایشی که خصوصیاتش را ذکر کردیم،سوای از غیر حرفه ای بودن چنین اقدامی،به نظر کاری غیر مسئولانه می آید.