گاهی دلم میخواهد بعنوان یک دوستدار ومخاطب تئاتر ، کمتر به ضعف ها و مشکلات اجرا دقت کنم .... کارا تماشاکنم و بگذرم .... اما هیچ وقت موفق نبودم .... دیدن ،متعاقبش فکر کردن ست ،جستجو کردن ، تحلیل کردن و درکی از آنچه به تماشا نشسته ایم ....
ضمن احترام به گروه این نمایش اما نقاط ضعفی را دیدم که برایم کار را کسل کننده کرد ...
هنوز لحظات نخست اجرا ، صدای وزش باد شدیدی آنقدر بلند بود که گمان میکردی جزو موسیقی نمایش ست و صد البته مزاحم شنیدن صدای بازیگرها واین صدای کولر سالن ست که متاسفانه اثری منفی بر نمایش دارد و آزار دهنده ست....
داستان سیر یکنواختی دارد ومیتوانی تا حدودی زیادی روند داستان را حدس بزنی هرچند صحنه ها بسرعت تغییر میکنند و این باعث میشود تمرکز ببینده از بین برود و حسش مرتبا تغییر کند وهمین امر سبب القای تعجیل و خستگی ذهنی بیننده میشود .... با چنین داستان بی پیچش و ساده ای گمانم براین ست نباید پلانها و صحنه های متعددی باشد یا حداقل میتواند با استفاده از نور بجای تغییر مدام صحنه توسط افراد پشت صحنه که کاملا دیده هم میشدند و درحال رفت و امدند هر بخش را در گوشه ای از سالن اجرا کرد ( شاید هر صحنه چند دقیقه بیشتر نبود و بلافاصله با تغییراتی صحنه ای دیگر نمایش داده میشد حالا حساب کنید چندین و چند پلان را میبینیم )
موسیقی زیباست و حس خوبی ایجاد میکرد ..بازی ها قابل قبول ست......اما تئاتری که پس از دیدنش حس خیلی خوبی داشته باشم یا فکرکنم تئاتری قوی را دیدم ، برای من نبود ....
با آرزوی موفقیت آتی شان ...